دنبال کننده ها

۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

از ناصر الدین شاه تا آقای عظما


از ناصرالدین شاه تا آقای عظما
(از كتاب خاطرات حاج سياح)
.......جماعت عمامه به‌سر همه جا را پر کرده‌اند و همه مقامات را صاحب شده‌اند
کسی نمی‌داند کداميک از آنها فهم و سواد دارد و کدام ندارد. همه نام آيت‌الله وحجت‌الاسلام و شيخ و ملا دارند و کارشان اين است که به اسم شريعت هر چه می‌خواهند بکنند و جلوِ هر چه را که نمی‌خواهند بگيرند. تکفير می‌کنند. معامله بهشت و جهنم می‌کنند. کسی جرئت ندارد بگويد آقا دروغ می‌گويد، زيرا بيرق واشريعتا بلند می‌شود
به آنها ايراد می‌گيری، می‌‌گويند ايراد به مجتهد جايزنيست. تکذيب می‌کنی مثل اين است که خدا و پيغمبر را تکذيب کرده‌ای
به هيچ آخوند گردن كلفتی نمی‌توان گفت که مجتهد نيست يا عادل نيست، زيرا جمعی قلچماق پشت سرش دارد که هرچه بگويد می‌کنند
و اما مردم . گرد اندوه بر روی همه نشسته. رنگ‌ها زرد، بدن‌ها لاغر، لباس‌هاکثيف، لب‌ها آويخته، چشم‌ها بر زمين. گويا خرمی و نشاط از اين مملکت بار بسته است و به غير از نوحه و گريه چيزی نمانده است
آنچه از اسلام باقی است زيارت رفتن و نماز جمعه خواندن و نعش کشی است
( خاطرات حاج سیاح- یکصد و پنجاه سال پیش)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر