دنبال کننده ها

۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

به بهانه روز مادر


روز مادر را را بهانه کردیم و از خانه زدیم بیرون . 
این محبس کرونایی یواش یواش دارد به شکل محبس امام خمینی در میآید . فقط لاجوردی و یکی دو تا شکنجه گر کهنه کار کم دارد.
صبح راه افتادیم . همراه با دختر و داماد و نوه ها و همسرجان.
 تولد همسرجان هم هست. اما چه تولدی ؟ نه می توان هدیه ای خرید . نه می‌توان رستورانی رفت . نه میشود کسی یا کسانی را به خانه دعوت کرد و نه می‌توان به خانه کسی رفت .
لاجرم رفتیم کنار رودخانه : یک عالمه هم قبل منقل همراه مان.
رفتیم رستوران قاسم آقا یک عالمهکباب گرفتیم و رفتیم کنار رودخانه امریکن ریور .
زیر سایه درختی نشستیم و جای تان خالی ناهار ی خوردیم و نفسی تازه کردیم .
عده زیادی آمده بودند . اینجا و آنجا بساط خوشگذرانی روبراه . و بچه ها سرگرم آب بازی . وما هم درسایه سار درختی بساطی گستردیم و نشستیم به تماشای آدمیان . و به تماشای گذر عمر نیز که همچون جویباری خرد جاری است . گاه زلال و گاه گل آلود .
روزگار شگفتی است . روزگاری که گویی ملک الموت اینجا و آنجا خرناسه میکشد . با اطواری آشنا . اما علی رغم هراسی که در دل آدمیان افکنده ، زندگی همچنان جریان دارد . همچون جویباری . همچون رودخانه ای . . گاه خموش و آرام . گاه خروشان و گل آلود.
پس همین لحظه ، همین امروز . و همین جیک جیک گنجشکان و قد و بالای این تناور درخت کاج را که رو در روی من به طنازی سر و تن می جنباند عشق است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر