|
|
آقا ! نمیدانم چه حکمتی در کار است که ما در میان همه میوه های عالم ؛ گلابی را از همه شان بیشتر دوست داریم . اصلا آقا ! کشته و مرده گلابی هستیم !!
خداوند همه رفتگان عالم را غریق رحمت بی پایانش بفرماید .خداوند رفتگان شما را هم ببخشاید و بیامرزاد ! آن قدیم ندیم ها که هنوز مملکت مان اینجوری امام زمانی نشده بود و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد از چین و ماچین و جابلقا و جابلسا و نمیدانم هند و فرغانه وارد نمیشد ؛ بابای خدا بیامرزمان آمده بود توی حیاط درندشت خانه مان دو سه تا درخت گلابی کاشته بود که تابستان ها گلابی میداد به این درشتی !! ما هم که کشته و مرده گلابی بودیم ؛ جای تان خالی تابستانها هی گلابی میخوردیم و هی برای دختر مکش مرگ مای همسایه مان شعرهای بند تنبانی میسرودیم !
مادر خدا بیامرزمان هم همیشه خدا هوارش بلند بود که : ای حرام لقمه تخم جن ریغوی مردنی ! آنقدر گلابی خورده ای که شکل و شمایل ات عینهو گلابی شده ! حالا نمیشود خبر مرگت دو سه تا شان را برای مان بگذاری که اگر مردی - مهمانی آمد چهار تا گلابی جلوی شان بگذاریم ؟!
باری ؛ سالها گذشت و بقول معروف زمانه چنان پشت پایی بر بساط مان زد که هر خاشاک مان افتاد جایی . و نه تنها خاشاک مان افتاد جایی بلکه دیگر از صرافت گلابی خوری افتادیم هر چند خود مان گلابی فروش شده بودیم .!!
پریروز ها نشسته بودیم کتاب می خواندیم . البته ما این روز ها از این کتاب های اسلامی زیاد می خوانیم که اگر نتوانستیم آیت الله بشویم دستکم حجت الاسلامی ؛ ثقه الاسلامی ؛ چیزی بشویم و خسر الدنیا و والآخره از دنیا نرویم ! . نشسته بودیم کتاب می خواندیم . اسم کتاب بود " حدائق الحقایق " . نویسنده اش هم بنده خدایی است بنام معین الدین فراهی . کتاب هم بگمانم یکی دو قرن پیش نوشته شده . یک آقای دوختوری هم - از همان دوختور هایی که از دانشگاه " نیست در جهان " مدرک دکترای یاوه بافی و جن گیری و رمالی گرفته اند - بر آن تفسیر و تحلیل نوشته بود . دیدیم آقا سه چهار صفحه در باره همین گلابی بی قابلیت نوشته است و اسمش را هم گذاشته است گلابی بهشتی !! ما را می بینی ؟ گفتیم : آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم . این بود که نشستیم کتاب را از سر تا ته خواندیم و کم مانده بود روی کله مبارک مان اسفناج سبز بشود .
حالا ما عین نوشته جناب معین الدین فراهی را به همان سبک و سیاق نوشتاری آخوندی برای تان نقل می کنیم تا بفهمید گیله مردی که ما باشیم چرا اینقدر واله و شیدای گلابی بوده ایم و خودمان هم نمیدانسته ایم !!
"... اهل بهشت چون به بهشت در آیند و از مشقات و ریاضات زاویه لحد و صحرای عرصات بر آسایند و به ناز و نعمت اشتغال نمایند چنانکه حقتعالی از آن خبر داد که : ان اصحاب الجنه فی شغل فاکهون ؛ در اثنای این ؛ امر الهی جل و علا ؛ متوجه شجره طوبی شود تا بر بهشتیان میوه سفرجل ( گلابی ) بارد !!( ترجمه فارسی اش این میشود که حضرت باریتعالی به درخت طوبی امر میفرماید که بر سر بهشتیان بارانی از گلابی بباراند )
هر یک از بهشتیان گلابی یی در دست گرفته ؛ در طراوت و نضارتش تامل میکند و در دست میگرداند . ناگاه ؛ گلابی در دست وی بشکافد و از میان آن حوری بیرون آید و گوید :
- السلام علیک یا ولی الله !!
( نقل از کتاب تفسیر حدائق الحقایق -تصحیح سید جعفر سجادی - صفحه401)
اینکه این بنده مومن ببوی بهشتی با این حور العین چه بی ناموسی ها که نمیکند بماند . ترسم این است که نکند از گلابی ما جهنمیان بجای حوری ؛ یک سبیل از بناگوش در رفته ای بیرون بیاید و بخواهد خدای نا کرده زبانم لال رویم به دیوار ؛ با ما از آن کار های بی ناموسی بکند ؟؟!! خداوند خودش بما جهنمیان رحم بفرماید که خداوند ارحم الراحمین است !
بیچاره ناصر خسرو حق داشت که میگفت :
ز دانا مویی ارزد یک جهانی
نیرزد صد سر نادان به نانی .
سفرنامه ناصرالدین شاه قاجار(1)
ناصرالدین شاه سه باربه اروپارفت.هرباربرای چندماه ملک رابه نایب السلطنه میسپرد وهمراه صاحب منصبان مملکتی ودرباریان بانفوذ،ایران را به قصدسیاخت فرنگ ترک میگفت ودراین سفرها ازروسیه،عثمانی،آلمان،بلژیک،انگلیس،فرانسه،سویس وایتالیاواتریش دیدن کرد.شاه رغبتی تمام به خاطره نویسی داشت.درنتیجه"مشاهدات این سفرفرخنده اثررابه عادت سایراسفارملوکان"به شکل سه سفرنامه ازخودبه جاگذاشت.
"...یکی ازدخترهای والی منتگرو هم مقابل ماپهلوی ولیعهد روس نشسته بود.این دوتاخیلی خوشگل بودند...من خیلی دلم میخواست که تمام وقت رابادختروالی حرف بزنم.اماامپراطوریس پهلویم بود.بایدبااوحرف میزدم .دوکلمه بااوحرف می زدم هشت کلمه بادختروالی.
"دخترخوش راه خوبی بود"
اماسرمیزکه نمی شدبااو
"انگلک کرد"!!!
بااوخیلی
"صحبت های نازک ونزدیک"
به کارکردیم
Good question
I recently picked a new primary care doctor. After two visits and exhaustive |