دنبال کننده ها
۲۷ آذر ۱۳۸۹
۲۶ آذر ۱۳۸۹
بکن ای صبح طلوع ...
نوحه ی ابا عبدالله
۲۳ آذر ۱۳۸۹
تا خرند این قوم، رندان خر سواری می كنند
از : ملک الشعرای بهار
در محرّم ، اهل ري خود را دگرگون مي كنند
از زمين آ ه و فغان را زيب گردون مي كنند
گاه عريان گشته با زنجير ميكوبند پشت
گه كفن پوشيده ، فرق خويش پرخون مي كنند
گه به ياد تشنه كامان زمين كربلا
جويبار ديده را از گريه جيحون مي كنند
وز دروغ كهنه ي « يا لیتنا كنّا معك»
شاه دين را كوك و زينب را جگرخون مي كنند
خادم شمر كنوني گشته، وانگه ناله ها
با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون مي كنند
بر " يزيد " زنده ميگويند هر دم، صد مجيز
پس شماتت بر يزيد مرده ی دون مي كنند
پيش ايشان صد عبيدالله سر پا، وين گروه
ناله از دست “عبيدالله مدفون” مي كنند
حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلي
هر دو را تسليم نوّاب همايون مي كنند
آيد از دروازه ی شمران اگر روزي حسين،
شامش از دروازه ی دولاب بيرون مي كنند
حضرت عباس اگر آيد پی يك جرعه آب،
مشك او را در دم دروازه وارون مي كنند
گر علي اصغر بيايد بر در دكانشان
در دو پول آن طفل را يك پول مغبون مي كنند
ور علي اكبر بخواهد ياري از اين كوفيان، ..
روز پنهان گشته، شب بر وي شبيخون مي كنند
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون می کنند
گر يزيد مقتدر پا بر سر ايشان نهد،
خاك پايش را به آب ديده معجون مي كنند
سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مامون می کنند
خود اسيرانند در بند جفاي ظالمان،
بر اسيران عرب اين نوحه ها چون مي كنند؟
تا خرند اين قوم، رندان خرسواري مي كنند
وين خران در زير ايشان آه و زاری مي كنند
۲۱ آذر ۱۳۸۹
به دور ترین جایی که می توانی بگریز ...!!
۱۸ آذر ۱۳۸۹
خود را باش....
۱۶ آذر ۱۳۸۹
۱۵ آذر ۱۳۸۹
حکایت یک آدم سر به هوا ...!!!
۱۴ آذر ۱۳۸۹
در کتاب " روضه الصفا " می خوانيم که :
در دوره خلافت عبد الملک مروان ؛ مردی بنام عمرو بن سعيد ؛ با وی از در مخالفت در آمد و عليه وی قيام کرد .
بدستور مروان ؛ او را دستگير و سرش را از تن جدا کردند .
مردم به اعتراض بر آمدند و شور و غوغا بر خاست .
عبدالملک پرسيد : اين چه غوغا و فرياد است ؟؟
گفتند : يحيی بن سعيد با جمعی از متابعان ؛ بر در قصر ايستاده اند ؛ عمرو را ميطلبند .
عبدالملک گفت : از بام کوشک ( قصر) سر عمرو را در ميان اهل غوغا بينداز ؛ و ده هزار درهم هم بر سر ايشان بپاش ....
به موجب فرموده عمل کردند . مردم چون " زر " و " سر " ديدند ؛ بعد از برچيدن زر ؛ سر خود گرفتند ...-- يعنی به خانه های خود باز گشتند .-
حالا از شما خواهش ميکنم به اين پرسش پاسخ دهيد :
آيا مردم زمانه ما ؛ فرقی با مردم زمانه عبدالملک مروان کرده اند ؟ و يا اينکه با ديدن " زر " سر خود ميگيرند و به خانه های خويش باز ميگردند ؟؟
۹ آذر ۱۳۸۹
کفن جیب دار .....!!!
ختنه کشیش .....
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...