دیشب خانه مان لرزید. صبح که از خواب پاشدیم دیدیم کلی ظرف و ظروف های تزیینی که بر در و دیوار آویخته بودیم ریخته وشکسته و خرد و خاکشیر شده اند .
ما دیشب نیمه های شب سرو صدایی شنیدیم اما نمیدانستیم زلزله آمده است . حالا می بینیم که آقای باریتعالی بابت همان دو پیاله شرابی که دیشب همراه حافظ جان نوشیده بودیم میخواهد از ما زهره چشم بگیرد !
البته ما از آن بیدها نیستیم که از این بادها بلرزیم مخصوصا آنکه همپیاله ای مثل حافظ جان داریم که میفرماید :
پیاله در کفنم بند تا سحرگه حشر
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
حالا که اینجا نشسته ام جایی خوانده ام که در بوشهر و گناوه هم گویا زلزله ای به قدرت ۴/۵ ریشتر آمده است
آیا کسی خبری از آن دیار فراموش شدگان دارد ؟