سال نو بر شمارفیقان و عزیزان و همراهان و همنفسان و همسخنان و همگامان و ایضا مادرها و پدر ها و دختر ها و پسر ها و نوه ها و نتیجه های احتمالی و برادران و خواهران و رفیقان و همسایگان و طلبکاران و بدهکاران و منتظرالوزاره ها و منافقان اسبق و سلطنت طلبان لاحق و چپ های نفتی و نفتی های توده ای و راست های چپ و چپ های راست وقاسطین و مارقین و ناکثین و سارقین و قرمطیان و دهریون ونوکیشان مسیحی و مسیحیان بی دین و ماله کشان و استمرار طلبان و نوادگان کورش و خشایارشا و هوخشتره و جناب پرنس چالرز ولیعهد مادام العمر انگلستان و حضرات اگزیستانسیالیست ها و اومانیست ها ونیهلیست ها و پراگماتیست ها و دادائیست ها وانترناسیونالیست ها و رئالیست ها و سکولاریست ها و کوسموپولیتیست ها و کنفوسیونیست ها و استالینیست ها و لائیست ها وماکیاولیست ها وحتی صهیونیست ها و ایضا رواقیون ونوگرایان و پدیدار شناسان و ایمان گرایان و اخلاق گریان و اثبات گرایان و ساختار شکنان وشک گرایان و عقل گرایان و معتزلیان و اشاعره و عوام گرایان و قانون گرایان و کلبیون ونقد گرایان و امثالهم که از قلم افتاده اند ، و نیز اولاد و احفاد جناب آدم علیه السلام کلهم اجمعین و فرزندان چموش حضرت علیه عالیه مخدره محترمه حوای گریز پای - به استثنای آیات عظام و علمای اعلام کثر الله امثالهم و اذناب آن راهزن تازی و نیز عالیجناب ترامپ و آقای رودی جولیانی - خجسته باد
دنبال کننده ها
۲۵ دی ۱۳۹۹
دیدار آهوان
دیدار آهوان
با نوا جونی رفتیم پیاده روی. یک خیابان پر درخت را گرفتیم رفتیم بالا.
نوا جونی پرسید : بابا بزرگ ! حیوان مورد علاقه ات کدام است؟
گفتم : آهو
هنوز دوسه قدم نرفته بودیم دیدیم سه تا آهوی قشنگ دارند نگاه مان میکنند
نوا جونی که هیجان زده شده بود در آمد که : بابا بزرگ ! حیف که تلفن مان همراه مان نیست و گرنه می توانستیم چند تا عکس خوشگل بگیریم.
آهو ها کنجکاوانه نگاه مان کردند و رمیدند و درون جنگل خزیدند.
نوا جونی گفت: بابا بزرگ! فردا چند دانه سیب با خودمان بیاوریم بدهیم آهو ها . اینطوری با ما رفیق می شوند .
چند قدم بالاتر چهارتا بوقلمون وحشی جلوی مان سبز شدند. نوا جونی دنبال شان دوید و آنها را هم فراری داد ! بعدش از من می پرسد : بابا بزرگ ! چرا برای روز شکر گزاری بوقلمون ها را می کشند و می خورند ؟
میگویم : این یک سنت قدیمی است . من از این سنت خوشم نمیآید. هرگز هم گوشت بوقلمون نمی خورم
میگوید: من هم همینطور . من هم هرگز گوشت بوقلمون نمی خورم.
وقتی از کمرکش پر نشیب خیابان پایین میآمدیم نوا جونی میگوید : بابا بزرگ خیلی خوشحال هستی ها !
می پرسم : چطور ؟
میگوید : آمده ای جایی خانه خریده ای که حیوانات مورد علاقه ات را هر روز میتوانی ببینی!
دیدم راست میگوید این آتشپاره
۹ دی ۱۳۹۹
گربه ایرانی
از صبح که چشم باز میکنم این شعر مولانا در ذهن و ضمیرم جولان میدهد .
ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم ؟
من مرد غریبم ،نه از این شهر جهانم
گر دم نزنم تا حسد خلق نجنبد
تانم که نگویم ، نتوانم که ندانم
میروم توی گاراژ خانه ام تا سر و سامانی به بی سروسامانی ها بدهم . مولانا آنجا هم دست از سرم بر نمیدارد . جان و جهانم رابه تسخیر می آورد . با هزار عشوه و غمزه و غمازی زمزمه میکند که : تانم که نگویم ، نتوانم که ندانم
میخواهم ذهن و ضمیرم را به مقوله دیگری بکشانم . ناگهان سیمای غمزده آن جوان ایرانی پناهنده آلمان را در چشم انداز خود می بینم که میگوید :
همسایه ام بمن میگوید : خودتان کم بودید حالا یک گربه ایرانی هم آورده اید ؟
خواندنی ....
سقوط يك غول ديگر از پهنه " روشنفكرى دينى»
گزارش محمود فرجامى از سخنرانى عبدالكريم سروش
شنبهای که گذشت دکتر عبدالکریم سروش سخنرانیای در «حلقه دیدگاه نو/سرای گفت و شنود» داشت که جدا من را شگفتزده کرد. این سخنرانی که همگی از طریق پلتفرم زوم در آن شرکت کردیم یک سلسله گفتگو است اما من اولین بار بود از این طریق پای صحبت سروش مینشستم....
خلاصه اینکه با شخصیتی به نام عبدالکریم سروش ناآشنا نبودم ولی واقعا سخنرانی اخیر ایشان شگفتزدهام کرد.
نمیخواهم گزارشی از سخنرانی بنویسم و احتمال می دهم فایل ویدیویی یا صوتی صحبتهای ایشان به زودی منتشر شود. اینقدر هست که بگویم سروش در این سخنرانی آب پاکی را روی دست اسلامرحمانیچیها، و بلکه بخش عظیمی از مسلمین ریخت و گفت اسلام دین رحمت و شفقت این چیزها نیست؛ دین سلطه است و جنگ و انتقام و «اقتدار». اگر کلیت قرآن و سیره را در نظر بگیریم درمییابیم که هیچ ربطی به عشق و محبت و بردباری عیسی و مسیحیت (حتی عیسی و مسیحیتی که در قرآن تصویر میشود) ندارد و محمد حتی زمانی که در مکه بود و ظاهرا کاری علیه مشرکان و مخالفانش نمیکرد، هر جا که میتوانست وعده انتقام و عذاب به آنها میداد.
دکتر سروش در این رابطه گفت معنی عذاب در قرآن بعدها و خصوصا در ترجمه فارسی تقریبا تحریف شده و از «شکنجه» به سوی تنبیه شدید رفته. اگر در تورات چندان اثری از جهنم نیست و اگر در زرتشتیگری در حد پل چینوَت است و اگر در مسیحیت هم جهنم کمرنگ است، در اسلام و قرآن خدا چنان است که آتش بر جهنمیان نازل میکند و وقتی گوشتشان سوخت باز گوشت نو میرویاند تا «خوب طعم شکنجه الهی را بچشند».
به عقیده او آیات و احادیث و روایت مبتنی بر مهرورزی و عطوفت و مدارا چنان در قرآن و سیره کم، جزیی و موردی هستند که میتوان با قاطعیت گفت کلا قرآن «کتاب خوف» و «خشیتنامه» است و محمد، چنان که خود گفت، آمده بود تا بکشد، نه اینکه مثل عیسی بگوید طرف دیگر صورتم را هم سیلی بزن!
حتی برایم جالب بود که دکتر سروش به یکی از داستانهای صدر اسلام هم که من پیشتر (در یک سخنرانی در همین جمع) اشاره کرده بودم اشاره کرد بعنوان شاهد مثال [ماجرای دردناک و شرمآور ترور زنی که محمد را هجو کرده بود؛ در حالی که در میان فرزندانش بود و پستانش در دهان طفل شیرخوارش/ بنا به روایت محمد روز بعد به قاتل که دچار عذاب وجدان شده بود دلداری داد).
این تصوف و عرفان بود که بعدا توانست تا حدودی عشق و محبت و رواداری را به اسلام تزریق کند. آنها بودند که مفهوم بیرحمانه «خلود» جهنمیان که در قرآن به آن تصریح شده را تلطیف یا تحریف کردند.
سروش تاکید کرد که پیامبر اسلام بیش و پیش از ایمان، دغدغه اسلام را داشت و میگفت باید تسلیم باشید و زیر سلطه، حالا اگر ایمان آوردید چه بهتر.
اگر نیچه محمد را در کانتکست اخلاق قهرمانان ستایش میکند و مسیح را در کانتکست اخلاق بردگان میگذارد از همین اقتدارگرایی و سلطهجویی است.
سروش گفت قرآن حتی در مقابل اهل کتاب هم همین موضع را دارد و به کمتر از «جزیه دادن» با «خفت» راضی نمیشود و تاکید کرد که کلیت این مفاهیم و رفتارها تا همین اواخر مورد تایید عرفا و دانشمندان و فلاسفه مسلمان هم بوده است. ابنعربی، مولوی، ابنسینا و طباطبایی از کسانی بودند که نام برد.
سروش گفت باید بخاطر داشته باشیم که حتی در آثار عارف و صوفی بزرگی مثل مولوی هم هیچ مشکلی در کشتن کفار وجود ندارد. خصوصا درباره طباطبایی گفت آدمی که در سلوک شخصیاش بسیار ملایم و «مثل حریر» بود، در المیزان چنان از احکام سربریدن و نفیبلد و شکنجه و جهاد ابتدایی حمایت میکند که آدمی را به حیرت وامیدارد. سروش به نقل از طباطبایی گفت: یک نسل را که به زور و خشونت و سوزاندن خانههایشان مسلمان کنید نسلهای بعدی خودشان به تقلید مسلمان میشوند و مشکلی نیست.
پررنگ بودن موسی -در قیاس با عیسی- در قرآن را سروش در همین راستا ارزیابی کرد. به عقیده او این موسی که قدرتگرا و ستیزهجو بوده و پنجه در پنجه قدرت میانداخته مطلوب محمد بوده... (فتامل)
سروش گفت خمینی هم به مسیر پیامبری افتاد... (نتامل!)
راستش حرفهای ایشان در آن جلسه طوری بود که من را هم شوکه کرد، چه رسد به جمعی که اکثرا دیندار و مدافع دینداری بودند. وقتی -به روال معمول- اشکالات از فنومنولوژی تا فلان آیه قرآن و حتی انجیل باریدن گرفت تا مدعی با پسگردنی هم که شده به رحمانیت اسلام و قرآن و محمد مقر بیاید، پاسخهای فروتنانه و مودبانه دکتر سروش طوری بود که برای اشکالگیرندگان چارهای جز پذیرش یا سکوت نمیگذاشت - یا من اینطور فکر کردم.
زمستان در خانه ما
ما بالاخره پس از چهار روز « چیاکشی» در خانه جدیدمان مستقر شدیم. شاید یکماه طول بکشد تا بفهمیم کجا به کجاست! اولین کاری که کردم کتابخانه ام را موقتا سر و سامان دادم . امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم نگاهی به کتابخانه ام انداختم و گفتم : سلام عرض کردم کتاب های نازنین عزیزم که همراه ما از شیراز به بوینوس آیرس و از بوینوس آیرس به سانفرانسیسکو و از آنجا به خانه جدیدمان سفر کرده اید و همواره یار و همراه ما بوده اید .
امروز صبح رفتم اطراف خانه مان قدمی بزنم . با گله ای از آهوان روبرو شدم که با نگاهی کنجکاو مرا می پاییدند و انگار میگفتند : غریبه! اینجا چه میکنی؟
من این خانه جدیدم را بسیار دوست دارم. انگار به لاهیجان و به روزگار کودکی و نوجوانی باز گشته ام .
خانه لاهیجان مان درختان سیب و انار و آلبالو و لیلکی و انگور و انجیر و لیمو و پرتقال داشت ، خانه جدیدمان جنگلی است از درختان کاج و بلوط.
چشم براه هستیم تا نخستین برف زمستانی جنگل های مان را سپید پوش کند .
کرونا خر است
یازده ماه است پسرمان را ندیده ایم . خانه اش با خانه مان یکساعت فاصله دارد . گاهگداری تلفنی میزنیم و چند کلامی گفتگو می کنیم .
پسرم دکتر روانشناس است . همسرش هم پزشک است .
مادرش میگوید : الوین جان ! نمیخواهی بیایی دیدن ما ؟ نمیخواهی بیایی خانه تازه مان را ببینی؟
پسرم با لهجه فارسی انگلیسی میگوید : مامان ! . مگر میخواهید بمیرید ؟ کرونا شوخی بردار نیست ها مامانی !
مادرش بغض میکند و میگوید : آخر دل مان خیلی برایتان تنگ شده . بعدبا لهجه غلیظ شیرازی قربان صدقه اش میرود و من قطرات اشک را بر پهنای صورتش می بینم
کرونا خر است . گاو نر است !
فشار خون
بگمانم پنج شش ماه پیش بود . رفته بودم دکتر .ما را فرستاد آزمایش خون ،
فردایش زنگ زد وگفت : فشار خونت بالاست . باید مواظب باشی . شوری نخور . پیاده روی بکن . استرس و خود خوری هم ممنوع !
ترسیدم. رفتم صدو بیست دلار دادم یک دستگاه کنترل فشار خون خریدم آوردم خانه . روز اول و دوم هر ساعت و هر دقیقه دستگاه را وصل میکردم به بدنم و فشار خونم را اندازه میگرفتم . نمک و شوری هم نمیخوردم . اما فشار خونم لحظه به لحظه بالا میرفت . خیال میکردم همین حالاست سکته بکنم و ریق رحمت را سر بکشم .
سه چهار روزی به همین روال با ترس و لرز و نگرانی گذشت . دست آخر کفرم در آمد و دستگاه را انداختم دور . بعد از آن اصلا یادم رفت فشار خونم بالاست . حالم خوب خوب شد . فشار خونم هم حتما پایین آمده بود .
حالا توی این دنیای هشلهفی که بقول معروف ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد بگمانم بهترین راه پایین آوردن فشار خون خود داری از دیدن عکس های آقای عظما و آقای پوتین وپادشاه عربستان ونتان یاهو و رجب اردوغان و ترامپ و ایضا آقای جولیانی و رهبر کبیر کره شمالی است.
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...