اینجا ، نزدیکی های خانه مان ، رستوران معروفی است که غذاهای دریایی دارد .
ما گهگاه همراه نوه مان - نوا جونی - میرویم آنجا شام میخوریم .
در سرسرای رستوران آکواریومی گذاشته اند که چند تا خرچنگ دریایی در آن شناورند . هر وقت به آنجا میرویم نوا جونی نیم ساعتی به تماشای خر چنگ ها مینشیند و قربان صدقه انها میرود و از تماشای شان کیف میکند . معمولا یکی از دخترهایی که آنجا کار میکند با یک ماشه مخصوص میآید یکی از خرچنگ را از آب بیرون میآورد و نوا جونی چند دقیقه ای دستی به تن و بدن خرچنگ میکشد و ناز و نوازشان میکند و دوباره در آب رهای شان میکند . وقتی هم میخواهیم شام بخوریم باید مطمین بشود که ما غذای خرچنگ سفارش نداده ایم .
رابطه نوا یا سگش - مالی - هم رابطه ای بسیار مهر ورزانه است . با اسب ها هم که رابطه ای عاشقانه دارد . یعنی هیچ حیوانی را به اندازه اسب دوست ندارد . هر وقت با من به مزرعه میآید یکی دو ساعتی قربان صدقه اسب ها - چیف و ریو - میرود و صدبار می بوسدو می بویدشان .
یک روز بارانی نوا توی ماشینم نشسته بود و میرفتیم خانه مان . تعدادی گاو و گوساله در مزرعه ای زیر باران می چریدند .از من پرسید : بابا بزرگ !حالا که باران میبارد گاوها شب کجا میخوابند؟
گفتم : همینجا توی مزرعه
پرسید : زیر باران ؟
گفتم : زیر باران
بغض کرد و گفت : اوه مای گاد ! زیر باران که سردشان میشود سرما میخورند . نمیتوانیم ببریمشان خانه خودمان ؟!
ما گهگاه همراه نوه مان - نوا جونی - میرویم آنجا شام میخوریم .
در سرسرای رستوران آکواریومی گذاشته اند که چند تا خرچنگ دریایی در آن شناورند . هر وقت به آنجا میرویم نوا جونی نیم ساعتی به تماشای خر چنگ ها مینشیند و قربان صدقه انها میرود و از تماشای شان کیف میکند . معمولا یکی از دخترهایی که آنجا کار میکند با یک ماشه مخصوص میآید یکی از خرچنگ را از آب بیرون میآورد و نوا جونی چند دقیقه ای دستی به تن و بدن خرچنگ میکشد و ناز و نوازشان میکند و دوباره در آب رهای شان میکند . وقتی هم میخواهیم شام بخوریم باید مطمین بشود که ما غذای خرچنگ سفارش نداده ایم .
رابطه نوا یا سگش - مالی - هم رابطه ای بسیار مهر ورزانه است . با اسب ها هم که رابطه ای عاشقانه دارد . یعنی هیچ حیوانی را به اندازه اسب دوست ندارد . هر وقت با من به مزرعه میآید یکی دو ساعتی قربان صدقه اسب ها - چیف و ریو - میرود و صدبار می بوسدو می بویدشان .
یک روز بارانی نوا توی ماشینم نشسته بود و میرفتیم خانه مان . تعدادی گاو و گوساله در مزرعه ای زیر باران می چریدند .از من پرسید : بابا بزرگ !حالا که باران میبارد گاوها شب کجا میخوابند؟
گفتم : همینجا توی مزرعه
پرسید : زیر باران ؟
گفتم : زیر باران
بغض کرد و گفت : اوه مای گاد ! زیر باران که سردشان میشود سرما میخورند . نمیتوانیم ببریمشان خانه خودمان ؟!