رفیقم خیلی چاق شده بود . پرسیدم : چرا اینقدر چاق شده ای ؟
گفت : چه میدانم ؟ لابد زیاد میخورم .
گفتم : گوشت نخور .سبزی بخور . راه برو . ورزش بکن . بر میگردی به همان وزن سابق .
پریشب ها توی یک مهمانی دیدمش .همچی لاغر و خوش تیپ شده بود انگاری بیست سال جوان تر شده است .
تا مرا دید گفت :تو عامل رژیمی !!
گفتم : عامل رژیم ؟ کدام رژیم ؟ جمهوری نکبتی اسلامی ؟ رژیم کوبا ؟ کره شمالی ؟ کدام ؟
گفت : تو باعث شدی رژیم بگیرم . بنا بر این عامل رژیمی!
گفت : چه میدانم ؟ لابد زیاد میخورم .
گفتم : گوشت نخور .سبزی بخور . راه برو . ورزش بکن . بر میگردی به همان وزن سابق .
پریشب ها توی یک مهمانی دیدمش .همچی لاغر و خوش تیپ شده بود انگاری بیست سال جوان تر شده است .
تا مرا دید گفت :تو عامل رژیمی !!
گفتم : عامل رژیم ؟ کدام رژیم ؟ جمهوری نکبتی اسلامی ؟ رژیم کوبا ؟ کره شمالی ؟ کدام ؟
گفت : تو باعث شدی رژیم بگیرم . بنا بر این عامل رژیمی!
حالا بگذارید داستانی برای تان بگویم .دو سه سال است زنم هر روز خواهش و منت میکند که آقا جان ! پا شو بیا با هم برویم کلوپ . کلوپ مان هم که اینجا بیخ گوش مان است . ببین من هر روز میروم ورزش میکنم . یوگا میکنم . نه فشار خون دارم ، نه قند خون دارم ، نه کلسترولم بالاست ، خیلی هم قبراق و سر حال هستم . هر وقت خسته و دلمرده و دلگیرم میروم ورزش میکنم حالم خوب میشود . هر وقت از دست تو جانم به لبم میرسد میروم ورزش میکنم.
میگویم : چشم ! از فردا
حالا سه سالی است هی میگویم چشم . از فردا .
و این فردا هنوز نیامده است
طفلکی زنم دیگر نا امید شده است . ما عامل رژیم برای دیگرانیم نه برای خودمان
میگویم : چشم ! از فردا
حالا سه سالی است هی میگویم چشم . از فردا .
و این فردا هنوز نیامده است
طفلکی زنم دیگر نا امید شده است . ما عامل رژیم برای دیگرانیم نه برای خودمان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر