دنبال کننده ها
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
گلابی بهشتی ...!!
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰
سفرنامه ناصرالدین شاه قاجار(1)
ناصرالدین شاه سه باربه اروپارفت.هرباربرای چندماه ملک رابه نایب السلطنه میسپرد وهمراه صاحب منصبان مملکتی ودرباریان بانفوذ،ایران را به قصدسیاخت فرنگ ترک میگفت ودراین سفرها ازروسیه،عثمانی،آلمان،بلژیک،انگلیس،فرانسه،سویس وایتالیاواتریش دیدن کرد.شاه رغبتی تمام به خاطره نویسی داشت.درنتیجه"مشاهدات این سفرفرخنده اثررابه عادت سایراسفارملوکان"به شکل سه سفرنامه ازخودبه جاگذاشت.
"...یکی ازدخترهای والی منتگرو هم مقابل ماپهلوی ولیعهد روس نشسته بود.این دوتاخیلی خوشگل بودند...من خیلی دلم میخواست که تمام وقت رابادختروالی حرف بزنم.اماامپراطوریس پهلویم بود.بایدبااوحرف میزدم .دوکلمه بااوحرف می زدم هشت کلمه بادختروالی.
"دخترخوش راه خوبی بود"
اماسرمیزکه نمی شدبااو
"انگلک کرد"!!!
بااوخیلی
"صحبت های نازک ونزدیک"
به کارکردیم
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰
آنکه میخندد؛ و آنکه می گرید
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰
هنر نویسندگی
۶ اردیبهشت ۱۳۹۰
۵ اردیبهشت ۱۳۹۰
هر لحظه به رنگی بت عیار در آید ....
۲ اردیبهشت ۱۳۹۰
ما ديشب جاى تان خالى ، رفته بوديم سانفرانسيسكو عيد ديدنى ! ( حالا مته به خشخاش نگذاريد كه آقا ! حالا چه وقت عيد ديدنى است ؟ ما کدام کارمان به آدمیزاد شباهت دارد که عید دیدنی مان داشته باشد ؟ )
بارى ، ما ديشب رفته بوديم عيد ديدنى . موقع رفتن ، توى ماشين ، به اخبار راديو گوش ميداديم . فى الواقع به اخبار جنگ گوش ميداديم .
وقتى شنيديم كه هواپیما های ناتو صد ها بمب روی لیبی ریخته اند ، ما در آمديم به عيال گفتيم :
-- مى بينى عيال جان ؟ اين حضرت باریتعالی به ما ظلم كرده است . هم به ما ، هم به اهالی خاور میانه !!
عيال پرسيد : چه ظلمى ؟؟
گفتيم : همين كه اينقدر نفت به ما داده است ظلم است ديگر !! اگر این بیچاره ها نفت نداشتند ، كى آقاى امریکا و شركا ، اينهمه توپ و تانك و موشك و خمپاره و نميدانم ابزار و آلات آدمكشى به عراق وبحرین و یمن ولیبی ميفرستادند ؟؟
اگر ما نفت نداشتيم ، كى به اين والذاريات مى افتاديم که یک مشت آتا و اوتا ؛ بلند و کوتاه ؛ کفن دزد و رمال و طالع بین و روضه خوان همراه یک عده پاپتی غاز چران بیایند مملکت مان ؛ هم برای مان ابو جمال و ابو کمال و ابو حمار بتراشند هم با پول نفت مان اسلحه بخرند و فرزندان مان را به قتلگاه بفرستند ؟؟ اگر ما نفت نداشتیم نان مان را با آب مى خورديم و منت آبدوغ را نمى كشيديم ديگر !!
ظلم از اين بد تر ؟ اگر عراقى هاو یمنی ها و بحرینی ها و لیبیایی ها نفت نداشتند ، حالا توى كپر ها و نميدانم چادر ها شان نشسته بودند و خوش خوشان شير شتر شان را مى خوردند و به قصايد امرالقيس و معلقات سبعه گوش ميدادند و دستكم بچه هاى شان از اينهمه آتش فشان و آتش بازى و بمباران ، زهره ترك نمى شدند .
عيال ، البته چيزى نگفت ، اما آنچنان چپ چپ نگاه مان كرد كه ما فهميديم توى دلش ميگويد : مرده شور تو را ببرد با اين تفسير و تحليل هايت !!
جاى تان خالى ، رفتيم عيد ديدنى ، شام مان را خورديم و زولبيا باميه مان را هم لمباندیم و نصفه هاى شب بر گشتيم خانه .
وقتيكه بر گشتيم خانه ، ما به عادت معهود ! براى آنكه خواب مان ببرد ، تلويزيون را روشن كرديم و شروع كرديم به كانال پرانى !! هى از كانال يك رفتيم به كانال 999 ، و هى از كانال نهصد و نود و نه آمديم به كانال يك ! . توى يكى از كانال ها ، ديديم آقاى معمر قذافی ، با توپ و توپخانه آمده اند جلوى دوربين تلويزيون و چنان هارت و پورتی راه انداخته و چنان پوزه امپریالیسم و صهیونیزم و چند تا ایسم دیگر را بخاک میمالند که بیا و تماشا کن !
كدام بمباران ؟؟ كدام موشک ؟؟ اصلا سربازان امريكايى جرات دارند پاى شان را روى خاك عراق بگذارند ؟؟ اصلا هواپيماهاى امريكايى از ترس دفاع ضد هوايى مان ، جرات دارند در آسمان عراق ظاهر بشوند ؟؟ الحمد الله رزمندگان ما در بصره و نجف و كربلا ، چنان دمارى از روزگار سربازان اجنبی اشغالگر در آورده اند و چنان سيلى جانانه اى به گوش شان نواخته اند كه آنها از ترس فداييان صدام و ملت سلحشور عراق ، دم شان را گذاشته اند روى كول شان و تا پطرز بورگ ! عقب نشينى كرده اند و پشت سرشان را هم نگاه نكرده اند !!
ما كه همينطور داشتيم به عر و تيز هاى وزير اطلاعات عراق گوش ميداديم خواب مان برد . صبح كه از خواب پا شديم ديديم تلويزيون همچنان روشن است و تانك هاى امريكايى دارند خيابان هاى بغداد را شخم ميزنند .
ما نيم ساعتى به اخبار تلويزيون نگاه كرديم و راه مان را كشيديم و رفتيم پى بد بختى هاى مان . توى راه به خودمان گفتيم پس اين آقاى وزير اطلاعات عراق ديشب با شكم خالى گوز فندقى ميكرده و ترب نداشته بخورد آروغ قيمه ميزده !! ؟؟
يك روز به ما خبر دادند كه توى بيمارستان است . رفتيم بيمارستان ديدنش . ديديم دماغش را شكسته اند . روى صورتش هفت هشت تا بخيه زده اند . كله اش را باند پيچى كرده اند .به هر انگشت دستش مرهمى گذاشته اند . دست راستش آسيب ديده و پاى چشم چپش هم چنان باد کرده و سياه شده است كه انگار بادنجان بم !!
گفتيم : چه بلايى به سرت آمده پسر خاله جان ؟؟ تصادف كرده اى ؟ چت شده ؟؟
در جواب مان گفت : چنان زدمش كه تا دم مرگ هم يادش نمى رود !!
گفتيم : زديش ؟؟ كى رو زديش ؟؟ خدا از قدت بردارد بگذارد روى عقلت !
گفت : پسر اوسا رحيم رو . چنان زدمش كه تا شش ماه بايد توى بيمارستان بخوابد !!
ما از بيمارستان آمديم بيرون و خواستيم برويم خانه مان . سر كوچه مان ديديم پسر اوسا رحيم ، سر و مرو گنده ، ايستاده است و با بچه هاى محله گل ميگويد و گل مى شنود .
نميدانم پسر خاله مان حالا زنده است يا نه ؟ اما اين رییس جمهور زورکی -- مکتبی و آن رهبر معظم و جناب سرهنگ قذافی ما را بد جورى ياد پسر خاله مان مى اندازند ! .
Good question
I recently picked a new primary care doctor. After two visits and exhaustive |
۲۹ فروردین ۱۳۹۰
خواهر پادشاه را ...؟؟!!
۲۸ فروردین ۱۳۹۰
|
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...