دنبال کننده ها

۱۶ مهر ۱۴۰۲

در کوچه پسکوچه های خاطره

دفتر خاطراتم را ورق میزنم . این یکی مربوط به۵۹ سال پیش است - سال ۱۳۴۳خورشیدی - زمانی که در دبیرستان ایرانشهر لاهیجان درس میخواندم .
مدیر مدرسه مان آقای کنار سری بود . به هیبت و هیئت یک مدیر مدرسه مقتدر .
معلم ادبیات مان پرویز محسنی آزاد بود . مرا با خانلری و نیما آشنا کرد . کتابخوانی و کتابداری را بمن آموخت .مرا واداشت تا شعر بلند « عقاب » خانلری را حفظ کنم و از حفظ بخوانم . هنوز هم پس از گذر ۵۹سال شعر را بیاد دارم:
گشت غمناک دل و جان عقاب
چو از او دور شد ایام شباب......
دفتر خاطراتم را مرور می‌کنم . می بینم با رفیقانم خربزه های مشدی حسن و حاج رضا را میدزدیده ایم ! تازه خوش خوشان مان هم میشده است !
اسامی نویسندگان و دانشمندان محبوب خود را در لیست بالا بلندی می بینم . در میان این اسامی نام صادق هدایت و ارونقی کرمانی را هم می بینم . یادم نمیآید هرگز علاقه و کششی به پاورقی های ارونقی کرمانی و ر- اعتمادی و حسینقلی مستعان و جواد فاضل و حتی صدر الدین الهی داشته باشم . اینکه چرا ارونقی کرمانی سر و کله اش آنجا در میان غول های ادبیات جهان پیدا شده است بر خودم نیز نامعلوم است .
پنجاه ‌ونه سال گذشته است اما این خاطره ها هنوز زنده و جاندارند. انگار همین دیروز اتفاق افتاده اند.
کاشکی آدمی میتوانست حتی یکساعت هم شده باشد به روزگار کودکی و‌جوانی اش بازگردد . کاشکی
All reactions:
Nasser Darabi, Rahim Ghayoumi and 1 other

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر