مشدی ابوطالب چندمیلیون تومانی به عباس آقا بدهکار بود.
عباس آقا ، نزدیکی های خانه مشدی ابوطالب بقالی داشت و به مشدی ابوطالب نسیه میداد.
مشدی ابوطالب رفت حج و حاجی شد . رفت حج تا خر کریم را نعل بکند و به آقای باریتعالی نزدیک تر بشود .
عباس آقا به خیال اینکه مشدی ابوطالب آمده است بدهی اش را کارسازی بکند یک عالمه پیزر لای پالان مشدی ابوطالب گذاشت و کم مانده بود دست هایش را ببوسد.
مشدی ابوطالب رو به عباس آقا کرد وگفت: عباس آقا جان ! قربان دستت ، آن دفتر دستکی را که نام بدهکاران را در آن می نویسی بیاور ببینیم ما چقدر بشما بدهکاریم
عباس آقا که از کسادی بازار و کرایه دکان بجان آمده بود دفترش را بیرون آورد داد دست مشدی ابوطالب.
مشدی ابوطالب نگاهی به لیست بدهی هایش انداخت و گفت : عباس آقا جان ! قربان معرفت ات ، لطفا جلوی اسم مان بجای مشدی ابوطالب بنویس حاجی ابوطالب !
و راهش را کشید و رفت .
حضرت سعدی - یا بقول بعضی ها سعدی علیه الرحمه - در باب هفتم گلستان میفرماید :
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد
آقا ! ما با این فرمایش جناب سعدی مخالفیم . این جناب خری که به مکه معظمه تشریف فرما شده و سر و مرو گنده برگشته است اسمش دیگر خر نیست بلکه باید صدایش کنیم حاج آقا خر ! خلاف عرض میکنیم ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر