رفته بودیم اورگان . تابستان بود . رفتیم دیدن شرابخانه ای بر بالای کوهی. روز بسیار دل انگیزی بود . از کنار مزرعه سیر گذشتیم . دهها هکتار بود .
توقف کردیم . همراهان رفتند دزدی سیر ! ما هم تماشای شان میکردیم . سر انجام ما هم به وساوس شیطانی گرفتار آمدیم و شریک دزدان شدیم تا ثواب آخرتی برای فردای مان ذخیره کنیم ! چند بوته سیر کندیم و سوار ماشین شدیم و الفرار .
اما چقدر خندیدیم . اولین بار بود که دست به دزدی میزدیم .
دیگران دکل نفت و میلیارد میلیارد می دزدند ما هم سیر می دزدیم.
یعنی فردا روز قیامت ما را همراه با دکل دزدان به ژرفای جهنم پرتاب میکنند ؟
بقول حافظ جان : وای اگر از پس امروز بود فردایی!
این هم عکسی از همان دزدان سیر ! حالا مانده ایم با این سند و مدرکی که اینجا گذاشته ایم روی پل صراط جواب نکیر ومنکر را چه بدهیم ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر