دنبال کننده ها

۲۴ فروردین ۱۴۰۲

از زمستان های بی بهار

« یک وقت چاه مستراحی ریزش کرده بود و خانی افتاده بود توی چاه .
مردم لب چاه جمع شدند . نگاه کردند . گوش دادند . خوب که گوش دادند دیدند مثل اینکه صدایی میآید .
صدا زدند . جواب داد . طوریش نشده بود . طناب انداختند . طناب را کشیدند . ولی طناب خالی بالا آمد .
گفتند : مگر دست هایت طوری شده ؟
گفت : نه !
گفتند : پس چرا طناب را نگرفتی ؟
گفت : آخر دست هایم را زده ام به کمرم .!
گفتند : خوب ؛ از کمرتان برشان دارید .
گفت : آخر اگر دست هایم را از کمرم بردارم ؛ ازخانی می افتم .»
حالا حکایت این آقای عظماست. مملکت دارد از دست میرود . فقر و نکبت و مصیبت از زمین و آسمان میبارد .مردم از هر چه آخوند و اسلام و شیخ و آیت الله متنفرند .آنوقت این فضله موش دستش را به کمرش زده وهی خط و نشان میکشد و نمی خواهد از چاه خلا بیرون بیاید

۲۳ فروردین ۱۴۰۲

گنبد و بارگاه و مرده پرستی از کجا میآید ؟


از آغاز سده پنجم هجری جماعات بزرگ ترکان از آسیای میانه و غرب چین همچون امواج خروشانی به درون ایران و منطقه اناتولی سرازیر شدند ( اناتولی که بنام آسیای صغیر هم نامیده میشود بخش وسیعی از غرب قاره آسیاست که امروز بخش هایی از ترکیه و ارمنستان در آن قرار دارند )
این ترکان بعدا امپراتوری عظیم سلجوقیان را بوجود آوردند که حدود ۲۱۶ سال بر بخش بزرگی از قاره آسیاحکومت کردند .
ترکان که پیشتر آیین « نیا پرستی » و تقدس جادوگران قبیله ای داشتند پس از آنکه مسلمان شدند باور های کهن خود را رها نکردند و بسیاری از زندگان و مردگان را مقدس پنداشته و بجای شنم ها و توتم های مقدس پیشین نهادند .
بهمین سبب هم بود که در زبان پارسی واژه « زیارت » بمعنای رفتن نزد یک انسان زنده یا گور یک انسان مرده به قصد بر آورده شدن حاجات وجود نداشته است .
در باورهای دینی ایرانیان پیش از اسلام تقدس فقط به ذات آسمانی تعلق داشت و حتی زرتشت هم مقدس شمرده نمیشد بلکه در آیین ایرانیان پیش از اسلام تنها « فضیلت های هفتگانه ملکوتی» دارای تقدس بودند .
ایرانیان اگر چه بعد ها پذیرفتند که محمد در زمان حیاتش واسطه بین خدا و خلق بوده است اما هیچ نشانی از چنین باوری که انسان زنده یا مرده ای مقدس باشد در هیچیک از آثار بجا مانده پیش از حکومت ترکان دیده نمیشود.
پیدا شدن واسطه هایی بین خدا و‌انسان و ساختن گنبد و بارگاه بر گور آنها و تبدیل آن به زیارتگاه و محل بر آورده شدن حاجات توسط ترکان در زمان غزنویان و سلجوقیان پدیدار شد و توسط مغولان ‌تیموریان ادامه یافت و توسط قزلباشان در عصر صفوی به اوج رسید .
این یک سنت ترکی بود و از رسوم دیرینه شمنی و « نیا پرستی » آنها آمده بود که پس از مسلمان شدن شان بشکل « پیر پرستی»- یعنی پیر و مراد زنده و مرده -در آمده است .
مثلا نخستین کسی که بر آرامگاه امام رضا گنبد ساخت و موقوفات بسیاری را به آن اختصاص داد یک ترک سنی مذهب بسیار متعصب و ستمگری بنام ابوالفضل سوری یکی از سرهنگان سلطان مسعود غزنوی بود که ستم هایش را ابوالفضل بیهقی در کتاب تاریخ بیهقی شرح داده است .
در زمان سلجوقیان ترکان سنی بر بنای این گنبد افزودند . مغولان مسلمان سنی آنرا نوسازی کردند و‌وسعت دادند . گوهر شاد خانم که یک ترک سنی بود بنا را تبدیل به یک مسجد بسیار بزرگ و یک مدرسه دینی کرد و موقوفات و اراضی مصادره شده ستم دیدگان ایرانی را به آن اختصاص داد و گنبدش را هم طلا کاری کرد .
منظورم این است که رسم پیر پرستی و امامزاده سازی و گنبد سازی و‌مرده پرستی توسط ترکان در ایران رواج یافت و ایرانیان با چنین پدیده ای آشنایی نداشتند .
در این گیر ‌ودار بسیاری از ملاهای ایرانی و اناتولی وقتی با باور ها ‌‌و سنت های ترکان آشنا شدند خودشان را بصورت مردانی که به امور غیبی آگاهی دارند و قادر به رمز گشایی از همه پدیده های ناشناخته هستی هستند در آوردند و مدعی داشتن چنان قدرتی شدند که هر بیماری به برکت دعای آنان بهبود خواهد بافت و هرکه هر نیازی داشته باشد به برکت دعای آنها بر آورده خواهد شد و خودشان را واسطه بین انسان و خدا معرفی کردند و به حاکمان نزدیک شدند و به نان و نوایی رسیدند و برخی از آنها در دستگاه اوغوزهای سلجوقی چنان ارج ‌‌و منزلتی یافتند که دم و دستگاه شان همچون دم و دستگاه شاهان بود .
و می بینیم که پس از مرگ شان آرامگاه شان قبله حاجات شد و صاحب گنبد ‌‌بارگاه شدند و اعمال خارق العاده ای به آنها نسبت داده شدکه می توان این شطح و طامات خارق العاده را در متون متصوفه از جمله در تذکره الاولیای عطار خواند .
————————-
برای آگاهی بیشتر می توانید کتاب ارزنده « قزلباشان در ایران » نوشته امیر حسین خنجی را بخوانید

زنده باد پول

(از یاد داشت های علم )
خبر رسید آیت الله حکیم طباطبایی که مرجع
شیعیان در عراق و قسمتی از ایران بود در گذشته اند .
ده دفعه شاید با شاهنشاه با تلفن بر سر مسائل مختلف که عزاداری باشد یا نباشد و ‌شاهنشاه شرکت خواهند فرمود یا نه صحبت کردم .
معمول این است به هر کس شاهنشاه تلگراف تسلیت بفرمایند مرجع میشود - کم و بیش- و تقریبا این علامت مرجعیت بعدی است .
شاهنشاه امر فرمودند به سید کاظم شریعتمداری در قم تلگراف کن .
من عرض کردم این شخص مورد اعتماد عامه مردم نیست .فعلا کسی که مورد علاقه و اعتماد مردم است خوانساری است .بالاخره کسی که مرجع تقلید می شود یک حقیقتی هم باید در زیر نهفته داشته باشد .همین مراجعی که اخیرا در گذشته اند مثل آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم بروجردی و همین مرحوم حکیم واقعا مردمی پرهیزکار بودند ، پول برای آنها حکم سنگ ریزه بود .در صورتی که من وقتی نخست وزیر بودم پس از آنکه آخوند ها را کوبیدم و بعد خواستم دریچه ای بروی آنها باز کنم همین شریعتمداری از من ششصد هزار تومان مساعده خواست که بعد ببیند چه می تواند بکند .
فرمودند مرد بی آزاری است
عرض کردم این بجای خود بماند ولی اعتقاد مردم هم چیز دیگر است .
بهر صورت آنقدر اصرار کردم که شاهنشاه اجازه فرمودند به هر دو نفر هم شریعتمداری و هم خوانساری تلگراف بشود ….
(خاطرات علم - جلد دوم )

جاده در دست ساختمان است

"از داستان های بوئنوس آیرس "
رفیقم - ریکاردو - در دفتر سازمان ملل بوئنوس آیرس کار میکرد . تنها آدمیزادی بود که چهار کلام انگلیسی بلد بود .
گاهگداری عصرهای یکشنبه میآمد سراغم و می نشستیم از این در و آن در گپ میزدیم . آرزویش این بود بیاید امریکا .
یک ماشین فولکس واگن عهد پادشاه وزوزک داشت که انگاری همه جایش را چکش کاری کرده بودند . من اسم ماشینش را گذاشته بودم ذوالجناح .
بهش میگفتم : آخر ریکاردو جان ؛ خانه آبادان ! این چه ماشینی است سوار میشوی ؟ بهتر نیست بروی یک الاغی ؛ اسبی ؛ شتری ؛ قاطری ؛ چیزی بخری ؟
بالاخره آنقدر گفتیم و گفتیم تا ریکاردو غیرتی شد و رفت با قرض و قوله یک اتومبیل رنوی تازه خرید .
یک روز عصر تعطیل آمد خانه ام که : اسن ! (حسن ) پاشو برویم گشتی بزنیم .
سوار ماشینش شدیم رفتیم خارج شهر .
گفت : برویم فلان شهرک که رودخانه ای و دار و درختی دارد بنشینیم شرابی بنوشیم .
یک ساعتی راندیم و از شهر بی در و پیکر بوئنوس آیرس بیرون زدیم . همه جا دار و درخت و سبزه و باغ و باغستان بود و سبزی و نور . رسیدیم به جاده ای با دست انداز ها و چاله چوله ها و آسفالتی درب و داغا ن. کنار جاده تابلویی نصب کرده بودند که : جاده در دست ساختمان است . آهسته برانید .
تابلو را به ریکاردو نشان دادم و گفتم : آمیگو !آهسته برو !
ریکاردو لبخندی زد و چیزی نگفت . با چه مکافاتی بیست سی کیلومتری راندیم اما نه کارگری دیدیم ؛ نه بلدوزری ؛ نه هیچ نشانه ای از ساخت و ساز و نه حتی بیلی و کلنگی .
ریکاردو نگاهی بمن انداخت و گفت :
میدانی اسن ؟ بیست سال است این تابلو را آنجا کار گذاشته اند ! بیست سال !!
May be an image of road and text that says 'ROAD WORK AHEAD'
All reactions:
Zari Zoufonoun, Bahman Azadi and 67 others

۲۰ فروردین ۱۴۰۲

به شما چه ؟

(محض یاد آوری )
آقا ! این روزها همه در حال نصیحت کردن ما هستند
در خانه ، زن مان نمیگذارد شیرینی و شوری و گوشت قرمز بخوریم
نصیحت مان میکند که اینها برایت ضرر دارد . کلسترول و قند خون و فشار خونت را بالا میبرد میفرستدت گورستان.
میآییم فیس بوک می بینیم عینهو حسینیه علی آباد سفلی را میماند ، یک بزرگواری آن بالا روی منبر نشسته است و دارد موعظه میکند و نصیحت مان میفرماید که : دروغ نگویید. بد اخلاق نباشید. با مردم مهربانی کنید. مال مردم را نخورید. تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز ، همسایه تان را دوست داشته باشیدو از این مهملات .
پشت بندش هم می بینی هزار نفر و ده هزار نفر همان جفنگیات و پند های حکیمانه را با رنگ و لعاب دیگری هی تکرار میکنند .
ما این نصیحت ها را می شنویم و میگوییم : خب پدر آمرزیده! تو که همچو آوازی داشتی چرا جلوی جنازه بابای خدا بیامرزت نخواندی؟
چهار قدم پایین تر دوباره گذرمان به تکیه حاجی عبدالله قره باغی و هیئت زنجیر زنان حضرت ابا عبدالله الحسین می افتد که باز نصیحت مان میفرمایند که: آی آقای فلانی ! بهشت زیر پای مادران است پس قدر مادرتان را بدانید .هرچه هم داد و قال راه می اندازیم که آقا جان ! مادرمان چهل سال است عمرش را بشما داده است و هفت کفن پوسانده است به خرج شان نمیرود که نمیرود .
میرویم مهمانی ، کنار استخر می نشینیم یکی دو گیلاس از آن شراب های ترس محتسب نخورده می نوشیم کله مان گرم میشود . میرویم یک نخ سیگار آتش میزنیم بلکه عیش مان کاملتر بشود ناگهان اشرف خانم دختر مرحوم مشدی ماشاالله از راه می‌رسد و تا چشمش به سیگار مان می افتد شروع میکند به نصیحت کردن مان که : آقای فلانی ! شما که ماشاالله هزار ماشاالله روشنفکر هستید و یک عالمه هم کتاب خوانده اید مگر نمیدانید سیگار سرطان زاست و ریه آدم را از میان می برد ؟ و آن سیگار را به کام مان زهر میکند .
باز خدا پدر این پزشک مان آقای دکتر تران را بیامرزد که اهل نصیحت و پند و اندرز و این حرف‌ها نیست . یک بار از من پرسیده بود سیگار میکشی ؟
گفته بودم : ای …. کم و بیش
گفته بود : کمتر بکش ! نه نصیحتم کرده بود نه اینکه گفته بود اگر سیگار بکشی فردا میروی قبرستان .
آقایان ! خانم ها ! رهای مان کنید والله ! دست از سرمان بردارید جان مادرتان! ما نصیحت شنو نیستیم . بگذارید آش خودمان را بخوریم و هرجور دل مان میخواهد شلنگ تخته بیندازیم !
عجب گیری کردیم ها !؟ فضولی موقوف ! آخر شما چیکاره اید که میآیید در زندگی من دخالت میکنید ؟
آقا ! ما اصلا نمی خواهیم عمر طولانی داشته باشیم ! نمیخواهیم آدم خوبی هم باشیم .بشما چه ؟شما مگر کدخدا رستم هستید ؟

۱۹ فروردین ۱۴۰۲

همدلی با ظالم

« ای وطن غمگینم
تو از من
که شاعری بودم که عاشقانه میسرود
شاعری ساختی
که به دشنه میسراید »
-نزار قبانی -
بار دیگر در سر زمینی که ارض موعود نام دارد یهودیان و مسلمانان به جان هم افتاده و آتش و خون از آسمانش میبارد
رفیقم می‌گوید : سکوت در برابر رویدادهای دهشتناک فلسطین یعنی همدلی با ظالم
آن یکی می‌گوید : از روزی که جمهوری نکبتی اسلامی خودش را وکیل وصی فلسطینی ها دانسته و خودرا نخود آش کرده و برای فلسطینیان پستان به تنور داغ می چسباند من عمیقا حس میکنم که همدلی با فلسطینی ها یعنی همدلی با آدمخواران حکومت روضه خوان ها.
من هم تاملی میکنم و می بینم با همه کشش و علاقه ای که به ظلم ستیزی دارم و داشته ام ؛ دیگر ماجراهای خونبار فلسطین در من چنانکه باید و شاید واکنش همدلانه ای بر نمی انگیزد
می بینید؟ می بینید این حکومت آدمخواران از ما چه ساخته است؟
از ما انگار سنگ و کلوخی ساخته است که حتی برای رماندن گرازی در مزرعه ای بکار نمی آید
-

۱۸ فروردین ۱۴۰۲

نظمیه در زمان قاجار

نظمیه یا شهربانی در زمان ناصرالدین شاه قاجار و به تقلید از سازمانهای اروپایی در ایران تأسیس شد،.
تأسیس اداره نظمیه كه آن را «اداره نظمیه و امنیه و احتسابیه دارالخلافه» نام گذاردند در ربیع الثانی سال ۱۲۹۶ صورت گرفت و چهارصد پلیس پیاده و شصت پلیس سوار استخدام شدند و خانه یی در خیابان چراغ گاز اجاره شد تا تشكیلات اداره پلیس تهران در آن مستقر شود.
گزارشهای نظمیه از محلات طهران
سنگلج ـ مشهدي حيدر حلاج ديشب مي خواسته برود بالاي بام بخوابد. زنش مانع مي شود. مشار اليه قبول نكرده، مي رود مي خوابد. اواسط شب براي حاجتي برخاسته، از بام افتاده، سرش شكسته و خون از گوش او رفته، به فاصله ساعتي فوت مي كند. (ص۷)
محله دولت ـ ديشب عيال مشهدي حسين نام با شوهرش نزاعشان شده، ضعيفه به رييس محله شكايت مي كند. رييس محله فرستاده، تحقيقات كرده، معلوم مي شود كه مشار اليها بدون اذن شوهرش با همسايه ها به حضرت عبدالعظيم (ع) رفته است. مشار اليها از او مؤاخذه نموده نزاع جزيي كردند، آنها را صلح مي دهند.
چالميدان ـ ديروز مشهدي حسين نام به رييس محله اظهار مي دارد كه يك رأس الاغ من در بيرون دروازه مفقود شده است. رئيس محله چند نفر فرستاده جستجو كرده الاغ مشار اليه را پيدا نموده آورده، به او مي سپارند، با كمال امتنان مي برد. (ص ۳۲)
سنگلج ـ ديشب شخصي از عابرين در خيابان گمرك عبور مي كرده، يك مرتبه به يكي از چاههايي كه در آنجا است افتاده. اجزاي پليس رسيده ملتفت گرديده به زحمت او را از چاه بدون عيب و نقص بيرون مي آورند. (ص۲۸۹)
عودلاجان ـ استاد احمد ارسي دوز كه مدتي قبل به زيارت مشهد مقدس مشرف شده بود مراجعت كرده ديروز وارد دارالخلافه شده است كسانش تشريفاتي براي ورود او ترتيب داده بودند. (ص۴۷۴)
محله دولت ـ مشهدي جواد توتون فروش كه شخص پيرمردي بود دختر ده دوازده ساله[اي] را به نكاح خود درآورده هنوز عروسي نكرده بود، روز گذشته به خانه عروس خود رفته سركشي كرده به دكان آمده نزديك به غروب يك مرتبه افتاده از هوش مي رود. مادر زنش رفته او را به خانه آورده به فاصله جزيي فوت نموده است. ميرزا حسين، طبيب اداره پليس با يكي دو نفر طبيب ديگر فرستاده شدند جنازه او را ديده تصديق دادند كه سكته كرده است جنازه اش را امانت گذاردند تا بعد از ۲۴ ساعت دفن نمايند. (ص۵۵۴)
سنگلج ـ ديروز زن مشهدي محمد نام به حمام رفته طفل كوچك خود را در خانه نزد ضعيفه منسوب خودش مي گذارد. ضعيفه مي بيند طفل زياد گريه و بي تابي مي كند جزيي ترياك به او مي دهد حال طفل منقلب گرديده صبح آن روز فوت مي شود. ضعيفه مذكوره به مادر طفل مي گويد كه من ترياك دادم. چون عمداً مشاراليها اين كار را نكرده بود، مادر طفل حرفي نزد و طفل را به خاك مي سپارند.(ص۵۱۲)
از : سایت «ایرون» - به سردبیری آقای جهانشاه جاوید
No photo description available.
All reactions:
50

۱۷ فروردین ۱۴۰۲

شرح قتل قایممقام فراهانی

…..مع القصه! بعد از باز داشتن قائممقام در بالا خانه دلگشا، شاه غازی فرمودند :
« قلم و قرطاس از دست او بگیرید و اگر خواهد شرحی به من نگار کند نیز نگذارید ، که سحری در قلم و جادویی در بنان و بیان اوست که اگر خط او را ببینم فریفته شوم و او را رها کنم »
پس بر حسب فرمان ، عوانان دژخیم ادات نگارش او‌را گرفته از بالا خانه دلگشا فرود کردند ‌ودر بیغوله ای که حوضخانه خوانند محبوس داشتند و بعد از شش روز خپه(خفه) کردند و جسدش را در جوار بقعه شاه عبدالعظیم رضی الله عنه به خاک سپردند .
« نقل از :ناسخ التواریخ-لسان الملک سپهر»
آری دوست عزیز: بی جهت نیست که شاعر فریاد میزند :
بیدار هر که گشت در ایران رود به دار
بیدار و زندگانی بی دارم آرزوست
و بی جهت نیست که گفته اند هر آنکس قدمی در راه آبادانی ایران بر دارد سرانجام خانه خراب میشود

ریشه های تاریخی ولایت فقیه


ریشه های تاریخی ولایت فقیه و پدیده ای بنام مرجع تقلید
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
Sattar Deldar 04 05 2023

نوا جونی برنده جایزه کتابخوانی شد

نواجونی برنده جایزه کتابخوانی شد
Look what my little book worm won
A trophy for 3rd place in the battle of the books competition at her school
She beat a lot of 5th and 6th graders😍
Next year she is saying she will do better in the spelling Bee and the book battle. She is only in 4th grade
She has a lot of confidence. She says I will fight to win the role of Queen of hearts in the play
All reactions:
184