عالیجناب ممفیس دچار حمله قلبی شده بود ، کم مانده بود قبض و برات آخری را بدهدوبرود آن دنیا .
بردندش بیمارستان . سه چهار روزی بیمارستان خوابید . دوا درمانش کردند .
.ممفیس چهارده سال عمر کرده است . گربه ملوس زیبایی است خانم دکتر روزا این عالیجناب ممفیس و آن گربه دیگرش را بسیار دوست دارد . فی الواقع جانش به جانشان بسته است . هر وقت خانه ما میآید عکس های گربه هایش را نشان مان میدهد و از شیرینکاری آنها برای مان تعریف میکند
وقتی عالیجناب ممفیس دچار حمله قلبی شد خانم دکتر رزا در سفر بود ، وقتی شنید ممفیس در بیمارستان است با نخستین هواپیما به سانفرانسیسکو بر گشت . برگشت و سه شبانه روز همراه پسرم - الوین - کنار تختخواب گربه اش شب زنده داری کرد مبادا قرص ها و دواهای عالیجناب ممفیس دیر بشود . مبادا خدای ناکرده عالیجناب ممفیس به رحمت خدا برود و ایشان کنارشان نباشند .
شنیده ایم که عالیجناب ممفیس پریشب به رحمت خدا رفته است . خداوند غریق الطاف بیکرانش بفرماید . انا لله و انا الیه راجعون .
حالا صورتحساب بیمارستان آمده است : ده هزار و سیصد و نود و هشت دلار !
چند سال پیش دخترم - آلما - آنزمان که هنوز دانشجوی دانشگاه بود رفته بود یکدانه لاک پشت خریده بود آورده بود خانه . این جناب لاک پشت اندازه یک سکه قدیمی یک دلاری بود .
رفته بود یک خانه شیشه ای برایش خریده بود به پنجاه دلار . یک عالمه شن و ماسه و سنگریزه رنگی براق هم خریده بود به خدا دلار . چند ده دلار داده بود و لامپ های رنگ وارنگ خریده بود تا خدای ناکرده حضرت لاک پشت سردشان نشود و سرما نخورند . یک عالمه هم غذاهای جور واجور برای عالیجناب خریده بود . اما جناب لاک پشت اعتصاب غذا کرده بود و لب به غذا نمیزد .
دخترم صبحها پیش از آنکه به دانشگاه برود میآمد چند دقیقه ای قربان صدقه لاک پشت میرفت و کلی ناز و نوازش اش میکرد و میرفت دانشگاه . روزی هم ده بار زنگ میزد ببیند لاک پشتش غذا خورده است یا نه . اما جناب لاک پشت لب به غذا نمیزد .
یک روز آمدم خانه دیدم دخترم دارد با تلفن صحبت میکند .فهمیدم که با دامپزشک حرف میزند ، چند دقیقه بعد لاک پشت را برداشت و بردش بیمارستان . پنجاه دلار پول ویزیت و سی چهل دلار هم پول دوا داد و آمد خانه . اما جناب لاک پشت همان شب جان به جان آفرین تسلیم کرد و همه ما را عزا دار کرد .
اگر بدانید آلما چه گریه هایی برای مرحوم مغفور لاک پشت میکرد ؟
بیچاره سگ ها و گربه های ایرانی !
بیچاره آدم های ایرانی !
بردندش بیمارستان . سه چهار روزی بیمارستان خوابید . دوا درمانش کردند .
.ممفیس چهارده سال عمر کرده است . گربه ملوس زیبایی است خانم دکتر روزا این عالیجناب ممفیس و آن گربه دیگرش را بسیار دوست دارد . فی الواقع جانش به جانشان بسته است . هر وقت خانه ما میآید عکس های گربه هایش را نشان مان میدهد و از شیرینکاری آنها برای مان تعریف میکند
وقتی عالیجناب ممفیس دچار حمله قلبی شد خانم دکتر رزا در سفر بود ، وقتی شنید ممفیس در بیمارستان است با نخستین هواپیما به سانفرانسیسکو بر گشت . برگشت و سه شبانه روز همراه پسرم - الوین - کنار تختخواب گربه اش شب زنده داری کرد مبادا قرص ها و دواهای عالیجناب ممفیس دیر بشود . مبادا خدای ناکرده عالیجناب ممفیس به رحمت خدا برود و ایشان کنارشان نباشند .
شنیده ایم که عالیجناب ممفیس پریشب به رحمت خدا رفته است . خداوند غریق الطاف بیکرانش بفرماید . انا لله و انا الیه راجعون .
حالا صورتحساب بیمارستان آمده است : ده هزار و سیصد و نود و هشت دلار !
چند سال پیش دخترم - آلما - آنزمان که هنوز دانشجوی دانشگاه بود رفته بود یکدانه لاک پشت خریده بود آورده بود خانه . این جناب لاک پشت اندازه یک سکه قدیمی یک دلاری بود .
رفته بود یک خانه شیشه ای برایش خریده بود به پنجاه دلار . یک عالمه شن و ماسه و سنگریزه رنگی براق هم خریده بود به خدا دلار . چند ده دلار داده بود و لامپ های رنگ وارنگ خریده بود تا خدای ناکرده حضرت لاک پشت سردشان نشود و سرما نخورند . یک عالمه هم غذاهای جور واجور برای عالیجناب خریده بود . اما جناب لاک پشت اعتصاب غذا کرده بود و لب به غذا نمیزد .
دخترم صبحها پیش از آنکه به دانشگاه برود میآمد چند دقیقه ای قربان صدقه لاک پشت میرفت و کلی ناز و نوازش اش میکرد و میرفت دانشگاه . روزی هم ده بار زنگ میزد ببیند لاک پشتش غذا خورده است یا نه . اما جناب لاک پشت لب به غذا نمیزد .
یک روز آمدم خانه دیدم دخترم دارد با تلفن صحبت میکند .فهمیدم که با دامپزشک حرف میزند ، چند دقیقه بعد لاک پشت را برداشت و بردش بیمارستان . پنجاه دلار پول ویزیت و سی چهل دلار هم پول دوا داد و آمد خانه . اما جناب لاک پشت همان شب جان به جان آفرین تسلیم کرد و همه ما را عزا دار کرد .
اگر بدانید آلما چه گریه هایی برای مرحوم مغفور لاک پشت میکرد ؟
بیچاره سگ ها و گربه های ایرانی !
بیچاره آدم های ایرانی !