دنبال کننده ها

۱۳ مرداد ۱۳۹۶

پرسه در متون

عامل نسا و ابیورد ، خانه پیر زنی به غصب بگرفت .پیر زن به غزنین آمد و از وی به سلطان شکایت کرد .
سلطان محمود فرمود فرمانی به عامل نسا نوشتند که از املاک وی دست بدارد . زن نامه بستد و شادان نزد عامل بازگشت و فرمان بدو  بنمود .
وی بدان فرمان اعتنایی نکرد ،  پیر زن   دیگر بار راه غزنین پیش گرفت و قصه به سلطان باز گفت .
محمود در آن زمان به کاری مشغول بود .  در خشم شد و گفت :  بر ما بود که گوش به  تظلم تو دهیم و فرمان بر دفع ظلم ظالم بنگاریم ، اگر وی نامه نخواند برو خاک بر سر کن !
پیر زن گفت : تو را فرمان نبرند  ، من چرا خاک بر سر کنم ؟ خاک بر سر آن پادشاه باید کرد که حکم وی را در زمانه نخوانند !
چون محمود این سخن از زن بشنید از گفتار خود پشیمان شد و گفت : آری ! خاک بر سر مرا باید کرد نه تو را ......

از :  روضات الجنات - معین الدین اسفزاری 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر