دنبال کننده ها

۷ اردیبهشت ۱۳۸۸

کاش ما هم چارلی چاپلين داشتيم ........

اين سروده مال چند سال پیش است که آقای خامنه ای فرمایش فرمودند
« کاش ما هم هنرمندانی مثل چارلی چاپلین داشتیم»

هادی خرسندی



کاش ما هم چارلی چاپلین داشتیم
ختنه کرده تابع دین داشتیم

با همان کفش و کلاه و آن عصا
ظهر اذان میگفت با بانگ رسا

توی فیلم لایم لایت میزد قمه
تا بریزد خون او یک عالمه

چندتایی بیوه ناب شهید
صیغه میفرمود در عصرجدید

توی فیلم « روشنایی های شهر»
رشدی بدکاره را میداد زهر

غسل میکرد و به خود میبست لُنگ
توی فیلم «کنتسی از هنگ کنگ»

کاش ما هم چارلی چاپلین داشتیم
از برایش درس و تمرین داشتیم

مدتی در حوزه منزل مینمود
مشق توضیح المسایل مینمود

مثل طرز شاش کردن با اصول
همچنین اندازه و سایز دخول

یا که طرز عشقبازی با شتر
شستن پایین تنه در آب کر

کاش ما هم چارلی چاپلین داشتیم
یک عدد آخوند شیرین داشتیم

بر سر خود مینهادی گاه گاه
کاشکی عمامه جای آن کلاه

ناگهانی سبز میشد از زمین
حجت الاسلام چارلی چاپلین

رشوه ازگبر ومسلمان میگرفت
داد خود از بند تنبان میگرفت

صیغه های زیر سن شانزده
مینمود ارشاد از سر تا به ته

منزلش در سلطنت آباد بود
خانه تیمسار خسروداد بود

اعتقادش محکم ، ایمانش قوی
رختخوابش مال شمس پهلوی

فرشهای خانه اش یک در میان
مال حیّ و ثابت و القانیان

راست بهر حفظ مذهب نیزه اش
درد مستضعف همه بر بیضه اش

قربتاً لله گرم لفت و لیس
حجره در قم داشت ویلا در سوئیس

آرزوی او نجات شهر قدس
رختش از لندن فروشگاه هرودس

***

بر زمین بنشست آقا سیدعلی
گفت قبل از اختراع صندلی!

کاش ما هم چارلی چاپلین داشتیم
فیلم او در خدمت دین داشتیم

یک نفر چارلی خوب و مکتبی
پیرو من یا خمینی یا نبی

روح چارلی داد پاسخ ای عمو
باز باطل کرده ای از خود وضو

چارلی گر بود در ایران زمین
بود جایش توی زندان اوین

میشدی تاراج اموالش همه
چوبدست و دستمال و قابلمه

جرم او خنداندن مردم بُدی
دشمن جانش رژیم قم بُدی

تو صمد را از وطن دادی فرار
چارلی چاپلین هوس داری برار

در خور تو رمبو است و راکی است
آن دو را هم مذهب سفاکی است

یکنفر بوده همه مولایتان
حق بیامرزد دراکولایتان

۱ اردیبهشت ۱۳۸۸

عبدالله شر خر های امريکايی و پدر مقدس ...

يک گروه از اين عبدالله شر خرهای امريکايی ؛ رفته بودند به يکی از اين کليسا ها تا اتومبيلی را که آقای کشيش خريده بود و اقساط ماهانه اش را پرداخت نکرده بود مصادره کنند .

آقای کشيش با آن لباده بلندش از کليسا بيرون آمد و در حاليکه کتاب مقدس را در دستش گرفته بود ؛ شروع کرد به داد و قال و فحش و فضيحت و قرشمال بازی و لجاره گری .
عبدالله شر خر ها در آمدند که : پدر جان ! برادری مان بجا ؛ بزغاله يکی هف صنار ! شما اين اتومبيل را بيش از يک سال است که خريده ای اما قسطش را نداده ای .ما هم چاره ای نداريم جز اينکه ماشين را از شما بگيريم و به بانک بدهيم .

پدر مقدس اما ؛ نعره زنان و خشماگين فرياد ميزد که : ای نوادگان شيطان و ای شياطين ملعون ! اين اتومبيل متعلق به حضرت باريتعالی است و قسطش را هم حضرت باريتعالی تمام وکمال پرداخت کرده است !! شماچطوری جرات ميکنيد اتومبيل حضرت باريتعالی را مصادره کنيد ؟؟ شما در آتش جهنم جزغاله خواهيد شد ای فرستادگان شيطان ...!!!

ومن که پای تلويزيون نشسته بودم و اين ماجرا را تماشا ميکردم ؛ هم از پر رويی و وقاحت اين پدر مقدس حيرت کردم و هم بخودم گفتم : انگار اين مردان خدا !! ( از آيت الله اش بگير تا اسقف و کاردينال و کشيش اش ) همه شان سر و ته يک کرباس اند و روی شان را با آب مرده شويخانه شسته اند و همه شان پستان مادرشان را گاز گرفته اند . خب پدر آمرزيده ؛ نه آب در شير کن ؛ نه نماز شبگير کن ....

نميدانيد چه کيفی کردم وقتی ديدم يکی از اين عبدالله شر خر های قلچماق ؛ کوبيد توی سينه پدر مقدس و سوييچ را از دستش گرفت و سوار ماشين آقا شد و راهش را کشيد و رفت . اما مگر آقای پدر مقدس از رو ميرفت ؟؟ خروار خروار فحش و نفرين و ناسزا بود که نثار آنها ميکرد .بگمانم خيال ميکرد :
هر کجا قاب پلو جوجه و کوکو دارد
مال وقف است و تعلق به دعا گو دارد ....

۳۱ فروردین ۱۳۸۸

آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا

امروز ؛ خواهر زنم را بعد از بيست و پنج سال ديدم .
وقتيکه من ايران را ترک ميکردم ؛ او دخترکی ده - دوازده ساله بود ؛ حالا يک بچه سيزده - چهارده ساله دارد .

توی فروشگاهم پای صندوق ايستاده بودم و داشتم با خلايق سر و کله ميزدم که خانمی خودش را به پای صندوق رساند و يک پاکت پسته جلوی من گذاشت و بمن خيره شد .
من سلامی کردم و گفتم : قيمتش ميشود پنج دلار و 99 سنت .
خانم نگاهی به من کرد و چيزی نگفت .

پرسيدم : بنظر شما قيمتش بالاست ؟؟
لبخندی زد و به زبان فارسی گفت : مرا نمی شناسی ؟؟

گفتم : متاسفانه خير .
قهقهه خنده را سر داد و گفت : لاکردار ! من خواهر زن ات هستم .


بقول ابوالفضل بيهقی از دست و پای بمردم ..

می بينيد غربت و آوارگی چه بر سر آدمی ميآورد ؟؟

بقول ناصر خسرو قباديانی: آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا ....

صادق هدايت و اسلام ....

-
ما که عادت نداشتیم دخترانمان را زنده به گور کنیم ، ما برای خودمان تمدن وثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخرنمی دانستيم


همه اينها را از ما گرفتند وبجاش فقرو پشیمانی و مرده
پرستی و گریه و گدائی و تأسف واطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کون شوئی و خلا رفتن برایمان آوردند ، همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سود پرستی و بی ذوقی و مرگ و بدبختی است.

چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان چسناله است ؟ چونکه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه اَش سرو کار دارند.

برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش به طمع خلافت ترکیده، زنده ها باید به سرشان لجن بمالند و مرگ و زاری کنند.

..... ، در مسجد مسلمانان اولین برخورد با بوی َگند خَلاست که گویا وسیله تبلیغ برای عبادتشان و جلب کفار است تا به اصول این مذهب خو بگیرند. بعد این حوض کثیفی که دست و پای چرکین خودشان را در آن می شویند و به آهنگ نعره مؤَذن روی زیلوی خاک آلود خودشان دولا و راست میشوند و برای خدای خونخوارشان ِورد و اَفسون میخوانند.

... , عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران برای خدای مهربان و بخشایشگر است خدای جهودی آنها قهار و جبار و کین توز است و همه اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را میدهد وپیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را میفرستد تا حسابی دَخل اُمتش را بیاورد و آنقدر از آنها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.

تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذتهای موهوم شهوانی و شکم پرستی آن دنیا ؛ با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اَش زیر سلطه اَموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت میکنند کاری که پست ترین جانوران نمیکنند.

عوض اینکه به مسائل فکری و فلسفی وهنری بپردازند ، کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شک میان دو و سه و استعامنه قلیله و کثیره بحث کنند.

این مذهب برای یک وجب پائین تنه از عقب و جلو ساخته و پرداخته شده. انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل میکرد و نه سر قدم میرفت ، خدا آخرین فرستاده خود را مامور اصلاح این امور کرده!

تمام فلسفه اسلام روی نجاسات بنا شده اگر پائین تنه را از آن حدف کنیم اسلام روی هم میغلتد و دیگر مفهومی ندارد. بعد هم علمای این دین مجبورند از صبح تا شام با زبان ساختگی عربی سرو کله بزنند سجع و قافیه های بی معنی و پر طمطراق برای اغفال مردم بسازند ویا تحویل بدهند.

سرتا سر ممالکی را که فتح کردند، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جا سوسی و دوروئی و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش رابه صورت صحرای برهوت در آوردند.
....
اما مثل عصای موسی که مبدل به اژدها شد وخود موسی از آن ترسید این اژدهای هفتاد سر هم دارد این دنیا را می بلعد. همین روزی پنج بار دو لا راست شدن جلو قادر متعال که باید بزبان عربی او را هجی کرد، کافی است تا آدم را تو سری خور و ذلیل و پست و بی همه چیز بار بیاورد.

مگر برای ما چه آوردند ؟ معجون دل به هم زنی از آرا و عقاید متضادی که از مذاهب و ادیان و خرافات پیشین ، هول هولکی و هضم نکرده استراق و بی تناسب بهم در آمیخته شده است، دشمن ذوقیات حقیقی آدمی، و احکام آن مخالف با هر گونه ترقی و تعالی است واقوام ملل به ضرب ششمشیر به مردم زوزچپان کرده اند. یعنی شمشیر بران و کا سۀ گدائی است، یا خراج و جزیه به بیت المال مسلمین بپردازید یا سرتان را میبریم هر چه پول و جواهر داشتیم چاپیدند. آثار هنری ما را از میان بردند و هنوز هم دست بردار نیستند؛ هر جا رفتند همین کار را کردند.

۲۹ فروردین ۱۳۸۸

برميگردم تا بر گورتان تف کنم ...!


انسان مرده ؛ چيز خوبی است
کامل است .
خاطره ای ندارد .
به انتها رسيده است
انسان تا نمرده باشد کامل نيست ...

بوريس ويان BORIS VIAN نويسنده فرانسوی

بوريس ويان BORIS VIAN نويسنده معاصر و جوانمرگ شده فرانسوی را شايد بتوان نويسنده ای با يک زندگی تراژيک خواند .
بوريس ويان با نوشتن کتاب " بر ميگردم تا بر گورهايتان تف کنم " به دو مقوله تبعيض نژادی و خشونت می پردازد .
اين رمان داستان مرد سياه پوستی است که در يکی از شهر های امريکا ؛ پس از تجاوز به دو زن سفيد پوست ؛ سر انجام آنان را به قتل ميرساند .

دورانی که بوريس ويان عمر خود را در آن سپری کرد عصر شکست روحی و ياس معنوی برای نسل مايوس و شکست خورده ای بود که آمال و آرزوهايش با اشغال فرانسه و تحقيری ملی که اين اشغال در پی داشت بر باد رفته بود
او آمال و آرزوهای اين نسل مايوس را در آثار بسيار تلخش بازتاب ميدهدبگونه ای که در اغلب کتابهای مهم اين نويسنده شاهد نبردی نا برابر و غير عادلانه ميان انسان و تقديری شوم و بی رحم هستيم که سر انجام قربانی اصلی آن انسان است ؛ چرا که در نبردی نا برابر از تقدير و سرنوشت خود شکست می خورد و در هم می شکند .

يکی ديگر از درون مايه های مهم آثار اين نويسنده ؛ نفرت از جنگ و نظاميگری است که در بسياری از نوشته های او بازتاب می يابد .

بوريس ويان که در سال 1920 به دنيا آمده بود در سال 1959 در گذشت و آثاری که از او بجا مانده عبارتند از :
رمان دل شکن
مهمانی چای ژنرال ها
بر ميگردم تا بر گور های تان تف کنم .

۲۴ فروردین ۱۳۸۸

بهشت آنجاست آزاری نباشد ....

جای تان خالی ؛ سه روز در تاهو tahoبوديم . در ويلای دوست نازنينی بر فراز تپه ای . و چشم انداز مان هم درياچه نيلگون تاهو و کوههای پوشيده از برف . 

سه روز ؛ خورديم و نوشيديم و خنديديم و همه اندوههای اين جهان را از ياد برديم و با خودمان خوانديم که : 
بهشت آنجاست کازاری نباشد 
کسی را با کسی کاری نباشد ...

نه به حکومت اسلامی.....

سي سال پس از راي "آري" نودو هشت درصد مردم به جمهوري اسلامي، مهدي خزعلي فرزند آيت الله ‏خزعلي دروبلاگ شخصي خود كه فيلتر شده ودسترسي به آن بدون فيلتر شكن ميسر نيست، دست به ‏نظرسنجي در مورد جمهوري اسلامي زده است. نتايج اين نظرسنجي نشان مي دهد که 96 در صد از کساني ‏که در اين نظرخواهي شرکت کرده اند، راي شان به جمهوري اسلامي "نه" است.‏

مهدي خزعلي البته دراين نظر سنجي تاكيد كرده كه اگر دوباره بحث انتخابات درباره ماهيت ايران باشد، ‏بازهم به جمهوري اسلامي ايران راي خواهد داد؛‎ ‎رايي که با نود وشش در صد از مخاطبان وي تفاوت دارد.‏

وبلاگ فيلتر شده مهدي خزعلي اين نظرسنجي را به مدت يك هفته، از دوشنبه 17 فروردين 1388 تا يكشنبه ‏‏23 فروردين 1388 با موضوع "جمهوري اسلامي، آري يا خير" مطرح مي كند. براساس مطالب منتشره ‏دراين وبلاگ، هدف از اين نظرسنجي آن است که آراي نسل هايي كه در12 فروردين 1358 ـ كه به گفته ‏خزعلي "توفيق" راي دادن به جمهوري اسلامي را نداشتند ـ به دست آيد.‏

براساس آنچه درجداول مندرج دروبلاگ مهدي خزعلي مشاهده مي شود، درمدت يك هفته، 4هزارو 17 نفر ‏درنظرسنجي شركت كرده اند. اولين راي در دوشنبه 17 فروردين 1388 درساعت 12و 53دقيقه و آخرين ‏راي نيز دريك شنبه 23 فروردين 1388 درساعت 13و35 دقيقه داده شده است. از كل تعداد راي دهندگان، ‏‏3هزارو 889 نفر يعني 8/96درصد به جمهوري اسلامي راي منفي و 128 نفر يعني 2/3 درصد نيز به ‏جمهوري اسلامي ايران راي مثبت داده اند. ‏

درزمان مشاهده وبلاگ مذكور چيزي حدود 668 هزارو 343 نفر از اين نظرسنجي ونتايج آن ديدن كرده و ‏درهمان زمان 111 نفر نيز مهمان آنلاين بوده اند. ‏

 
ماخذ