داشتم به رادیو گوش میدادم. یک آقای روانشناسی آمده بود میگفت اگر میخواهید روز شکرگزاری بشما بد نگذرد و با خاطری خوش این روز را بگذرانید سعی کنید وقتی دور هم جمع میشوید از هرگونه بحث سیاسی پرهیز کنید.
من وقتی این توصیه حکیمانه را شنیدم بیاد اوسا ممد خودمان افتادم.
دیوارهای مغازه اش رابا عکس هنر پیشه های ایرانی و خارجی پوشانده بود. از فردین و هایده و گوگوش و بیک ایمانوردی بگیر تا کرک داگلاس و استیو مک کوئین و سوفیا لورن و جینا لولو بریجیدا و سرکار استوار
هر وقت دیدنش میرفتیم از خنده روده بر میشدیم. آنقدر که سر بسر این و آن میگذاشت.
تا سرمان را بتراشد هزار جور لیچار بار ما و رفیقان مان میکرد. انگار خنده و شادی با او به دنیا آمده بود. با غم و غصه میانه ای نداشت.
بعد از انقلاب. پس از سالها دوری و بیخبری به دیدنش رفتم. دیگر توی مغازه اش از عکس های فردین و بیک ایمانوردی وسوفیالورن خبری نبود. اوسا ممدهم انگار هزار سال پیر شده بود. دو تا از پسرهایش را اعدام کرده بودند.
روی دیوار، کنار آیینه قدی، تابلویی مقوایی آویزان بود که روی آن نوشته شده بود :
بحث سیاسی ممنوع!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر