......امروز گفتار تلویزیونی احسان طبری را در اطلاعات خواندم . به سبک خودش و در رد حزب توده و مارکسیسم بود .
کار آدم به کجاهای باور نکردنی می رسد . بیچاره ؛ شکسته و پاشیده !
سرمشق و بت جوانی ما بود . انگار دیروز بود که در کلوب حزب از کلاس کادر بیرون آمد . من و بهارلو جلوش را گرفتیم . هر دو می خواستیم برای تحصیل به فرنگ برویم . البته با اجازه حزب . بهارلو موضوع را گفت و طبری جواب داد که نباید سنگر را ترک کرد و چنین و چنان ...
از " ع-ی " نامه ای داشتم .از " ندبه و توبه و التماس تلویزیونی احسان الله خان طبری با قیافه ای داغون و نزدیک به موت که همه چیز و حتی خودش را انکار و نفی کرده " خبر داده بود و شکوه کرده بود .
گمان میکنم " نفی خود " اولین قدم و کمترین چیز است
آنچه در مورد این پشیمان ها و توبه کاران حزب توده پیش آمده حتی پوچی و بیهودگی هم نیست .نوعی تباهی درون و بیرون ؛ فردی و اجتماعی ؛ تباهی کیهانی است . تباهی وجدان و اراده انسانی است .
از کتاب " روزها در راه " - شاهرخ مسکوب - ص 193
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر