دنبال کننده ها

۲۶ خرداد ۱۴۰۲

قدرت زبان

«از داستان های بوئنوس آیرس»
رفته بودیم بوئنوس آیرس. ته دنیا.خودمان نرفته بودیم . پرت مان کرده بودند آنجا .
آنجا که بقول یک شاعر آرژانتینی «گامی دیگر ، سقوطی است به ژرفای سیاهی های آنسوی زمین.»
دخترک مان -آلما- تازه زبان باز کرده بود.
زنم میگفت : اینجا دیگر کجاست؟
یک کلام اسپانیولی نمیدانستیم. آنجا هم هیچکس یک کلام انگلیسی نمیدانست.
صبح ها پا میشدیم میرفتیم خیابان ها را گز میکردیم.دخترک مان از آغوش مادر بزرگ و خاله ها و اقیانوسی از مهربانی یکباره پرت شده بود آنسوی اقیانوس ها .پرت شده بود به کویر تنهایی. به دشت بی همزبانی ها .
رفته بودیم در محله پالرمو آپارتمانی اجاره کرده بودیم به ماهی صد دلار. آنوقت ها اگر می توانستی در آرژانتین هر ماه صد دلار پول در بیاوری در زمره ثروتمندان خوشبخت و خوش اقبال جهان بودی.قیمت یک آپارتمان دو اتاقه در جاهای خوش آب و هوای بوئنوس آیرس سیزده چهارده هزار دلار بود .
رفتیم یک آپارتمان اجاره کردیم به ماهی صد دلار . هیچ تنابنده ای را نمی شناختیم . گهگاه دخترک مان را بر میداشتیم میرفتیم پارک تا با خاک و شن بازی کند . بچه ها زبان آلما را نمی فهمیدند. دخترکم از آن دخترک هایی بود که یک جا بند نمیشد. اهل عروسک بازی و اینحرفها ها نبود . مدام میخواست جست و خیز کند و از دار و درخت بالا برود .
رفتیم تختخوابی و تشکی و دیگی و ملاقه ای و قاشق و چنگالی خریدیم آمدیم خانه .
دختر کم در اتاق مان بالا و پایین میدوید و بازی میکرد .روز دوم دیدیم همسایه پایینی مان هی به سقف می کوبد . دخترک مان را از بازی باز داشتیم
روز سوم که خودمان قدم بر میداشتیم میدیدیم همسایه مان به سقف میکوبد . گفتیم : لا الله الا الله! عجب گیری افتاده ایم ها ! . به روی خودمان نیاوردیم. روز چهارم دیدیم شب نیمه شب تا تکان می خوریم صدای ترق تروق بام و سقف میآید .پنجره را باز کردیم ببینیم این همسایه مان چه مرگ شان است. دیدیم یک زن و مرد چینی آمده اند توی حیاط و دست و بال تکان میدهند و چیزهایی میگویند که ما یک کلمه اش را نمی فهمیم.
گفتیم : آی آمیگو ! کان یو اسپیک اینگلیش؟
دیدیم خر تر از آن است که زبانی دیگر بداند !
بر گشتیم به زبان فارسی گفتیم: عمو جان! دردت چیست ؟ یعنی ما نباید توی اتاق خودمان راه برویم ؟و پنجره را بستیم.
فردا و‌پس فردایش دیدیم باز همان بساط است و همان ترق تروق و همان صدای اعتراض.
یک روز دیدیم یارو دیگر خیلی پر رو شده است . پا شدیم رفتیم در خانه اش را زدیم. همینکه در را باز کرد شروع کردیم به فحش دادن. آنهم به زبان انگلیسی:
You mother fucker! What is your fucking problem?
هر چه فحش و ناسزا یاد گرفته بودیم نثار آقا کردیم آمدیم بالا.
از فردایش هر قدر توی اتاق مان شلنگ تخته انداختیم دیگر از آن همسایه چینی مان خبری نبود.
دو سه ماهی آنجا ماندیم بعدش رفتیم یک آپارتمان خریدیم به مبلغ یازده هزار دلار . کوچ کردیم آنجا و خلاص شدیم .
گاهگداری فحش به داد آدم می‌رسد . آنهم فحش به زبان انگلیسی!
May be an image of 1 person and skyscraper
All reactions:
Banoo Saberi, Cyrus Rey and 15 others

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر