روزها در راه (۴)
در پورتلند هستیم . باران یکریز می بارد .
هتل مان بر بالای تپه ای است . از آن هتل های طاغوتی . اما نه چندان گران. چشم اندازم از فراز طبقه هشتم جنگل است و سبزه و سبزینه و مه رقیقی که در دور دست ها بر فراز درختان سر به آسمان سوده در جولان است .
قرار است ساعت دوازده یکی ما را از هتل بردارد و به تماشای شهر و آبشار انی ببرد که گویا سی و چند مایلی با هتل مان فاصله دارند
چشم براه جناب آقای پیتر هستیم که بیاید و ما را با خود ببرد
هتل مان بر بالای تپه ای است . از آن هتل های طاغوتی . اما نه چندان گران. چشم اندازم از فراز طبقه هشتم جنگل است و سبزه و سبزینه و مه رقیقی که در دور دست ها بر فراز درختان سر به آسمان سوده در جولان است .
قرار است ساعت دوازده یکی ما را از هتل بردارد و به تماشای شهر و آبشار انی ببرد که گویا سی و چند مایلی با هتل مان فاصله دارند
چشم براه جناب آقای پیتر هستیم که بیاید و ما را با خود ببرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر