نامه ای را که می خوانید میرزا آقا خان نوری صدر اعظم ناصر الدین شاه - یعنی کسی که پس از قتل امیر کبیر بر کرسی نخست وزیری نشسته - به سلطان صاحبقران نوشته است :
"....هوا سرد است .ممکن است به وجود مبارک صدمه ای برسد . دو تا خانم بر دارید ببرید ارغونیه عیش بکنید . آنجا پشت کوه قاف است . هر شب متوالی عیش بفرمایید "
( نقل از : سیاستگران دوره قاجاریه - خان ملک ساسانی )
و این هم نامه ای است که میرزا تقی خان امیر کبیر به ناصر الدین شاه نوشته است :
" .... با این طفره ها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن در ایران به این هرزگی ؛ حکما نمی توان سلطنت کرد . گیرم من ناخوش یا مردم . فدای خاکپای همایون . شما باید سلطنت بکنید یا نه ؟
اگر شما باید سلطنت بکنید بسم الله ؛ چرا طفره میزنید ؟
موافق قاعده کل عالم ؛ پادشاهان سابق چنان نبوده که همگی در سن سی ساله و چهل ساله به تخت نشسته باشند . در ده سالگی نشستند و سی چهل سال در کمال پاکیزگی پادشاهی کردند .
هر روز از حال شهر چرا خبر دار نمی شوید که چه واقع میشود و بعد از استحضار چه حکم میفرمایند ؟ از در خانه {دربار }و مردم و اوضاع چه خبر میشوید و چه حکم میفرمایید ؟ قورخانه و توپخانه که بایست به استراباد برود رفت یا نه ؟ قشون که در این شهر است و سر کرده های آنها چه وقت خواهند رفت ؟ و از حال هر فوج دائم خبر دار شدید ؟
و همچنین بنده نا خوشم و گیرم هیچ خوب نشدم .شما نباید دست از کار خود بر دارید یا دائم محتاج به وجود یک بنده ای باشید .
اگر چه جسارت است اما ناچار عرض کردم .باقی الامر همایون ( همان منبع )
و دیدیم که به فرمان همین سلطان صاحبقران ؛ امیر کبیر را در حمام فین کاشان رگ زدند و جانش را گرفتند . بنا بر این باید حق را به آن شاعری داد که فرمود : حق نشاید گفت جز زیر لحاف ....