دنبال کننده ها

۳۰ آبان ۱۳۹۱






امریکا – امریکا *

(داستانک)

سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۱ - ۲۰ نوامبر ۲۰۱۲

مسعود نقره کار

masoud-noghrekar-4.jpg
باد تابلو را انداخته است. خانم هانسن تابلو را با عصای اش پیش می کشد و به سختی آن را برمی دارد و سرجای اش می گذارد. کمی راست و ریس اش می کند . دو سه قدمی عقب می رود تا تابلو را بهتر ببیند، و وقتی مطمئن می شود تابلو را کج و کوله جای اش نگذاشته دستمال اش را روی نام و عکس " اوباما" می کشد تا گرد و غبارش بروبد. مکثی می کند ، شاید خستگی در می کند ، و بعد نگاهی به تابلو های قرمز رنگی که همسایه اش آقای رابرت جلوی خانه اش نصب کرده است،می اندازد، سه تابلوی تبلیغاتی ِ"رامنی" زیر کاج زینتی ردیف شده اند، و پرچم بزرگ امریکا بر شاخه ای از کاج باد می خورد.
پیرزن عصا زنان به طرف نیمکت فلزی ِ زیر کاج ِ پیر می رود . می نشیند، و عینک اش را عوض می کند تا بازی باد و پرچم را بهتر ببیند. کار هر روزه اش است.
چهارشنبه 7 نوامبر سال 2012، یک روز بعد از انتخابات ، کنار دریاچه برای پرنده ها و ماهی ها نان خرد می کنم . صدای خانم هانسن را می شناسم :
" آقای رابرت ببخشید که ما برنده شدیم ، من حس بازنده شدن را هم می فهمم ، شاید دفعه ی دیگر شما بردید"
رابرت در حال جمع کردن تابلوهای تبلیعاتی ِ رامنی با حوشروئی جواب می دهد:
" خیلی خوشبین نباشید خانم هانسن ، کنگره جلوی آقای اوباما را خواهد گرفت ، آن ها نخواهند گذاشت این مملکت سوسیالیستی شود"
خانم هانسن صدای اش را بلند تر می کند، و باتعجب می گوید :
" سوسیالیستی ؟ شما حالتان خوب است آقای رابرت ؟"
" فراموش کن خانم هانسن ،آخر هفته یادتان نرود، می خواهم بساط باربکیو بر پا کنم "
رابرت برای من هم دست تکان می دهد، وصدای اش پرنده ها را می پراند.
" به شما هم تبریک می گویم همسایه ، آخر هفته می خواهم بساط باربکیو رو به راه کنم، یادتان نرود، فقط گوشت خوک نخواهد بود ، گوشت گاو و مرغ هم کباب خواهم کرد " .
غروب آرام آرام می آید .پرنده ها و ماهی ها کم کمک می روند . نانی برای خرد کردن نمانده است . خانم هانسن و آقای رابرت هم رفته اند.
باد تابلورا انداخته است. به طرف تابلو می روم .

مجموعه ای به نام " امریکا – امریکا " ، از یک صد داستانک آماده انتشار کرده ام، که منتشر خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر