از من می پرسد تازه چه خبر ؟
میگویم : مگر شما در خانه تان تلویزیون ندارید ؟
در این خزان خبر سرو و گل چه می پرسی؟
خبر
خرابی باغ است و بیکسی نسیم «۱»
میگوید : چه ربطی دارد ؟ می پرسم تازه چه خبر ؟
تلویزیون خانه ام روشن است . تازه از خواب بیدار شده ام . خواب که چه عرض کنم ؟ تازه از کابوس های شبانه رها شده ام .
باران میبارد . دوسه هفته ای است مدام باران میبارد. شبانه روز میبارد . بخش های بزرگی از کالیفرنیا زیر آب رفته است. جاده ها و بزرگراهها بسته و پل ها و خانه ها فرو ریخته اند.
تلویزیون روشن است . موشک های روسی در اوکراین خانمان ها به باد داده اند . در آن سرمای جانسوز پیرمردان و پیر زنان معلولی را می بینم که خونین و لرزان از زیر آوار بیرون میآیند .گروهی نیز پای وجودشان به گل اجل فرو رفته و دود فراق از دودمان شان بر آمده است .
نیمی از اوکراین ویران شده است . اما بقول عطار نیشابوری : نه سامان نالیدن است نه قوت صبر کردن .
در وطنم - در آن جغرافیای زوال -دار ها بر افراشته اند و پیر و جوان را بر دار میکشند . دیگر داستان بر دار شدن حسنک وزیر و منصور حلاج و عین القضات همدانی جاذبه خود را از دست داده است .
از سوریه و یمن و سودان و سومالی دیگر خبری پخش نمیشود . گویی همگان در خواب مستی اند و بی خبر از ملک هستی . جهان امروز چشمانش را بر جنایات پوتین و بشار اسد و آسید علی آقا بسته است .
ویل دورانت میگوید : از سه هزار و ششصد سال پیش از میلاد تا کنون انسان تنها ۲۶۸ سال را در صلح گذرانده و مابقی آن را با جنگ و خونریزی سپری کرده است .
قرار است امسال هم به کسی یا کسانی جایزه صلح نوبل بدهند . هیچکس شایسته تر از پوتین نیست . مگر پوتین چه کم از مناخیم بگین دارد ؟ آسید علی آقا چطور ؟بهتر است جایزه صلح نوبل را مشترکا به علی آقا و پوتین بدهند تا حق به حق دار برسد.
آنکه او را ز خری توبره باید بر سر
فلکش لعل به انبان دهد و زر به جوال «۲»
تلویزیون همچنان روشن است . دهها جوان ایرانی را نشان میدهد که خود را درون کامیون هایی که به انگلستان میروند چپانده اند و به لندن رسیده اند . زیردهها تن بار پنهان شده اند .حیران مانده ام که چگونه زنده مانده اند ، حالا در مرز گیر ماموران مرزبانی افتاده و دستگیر شده اند . می ترسند . میلرزند . دستبند به دست شان می زنند . زبان انگلیسی نمیدانند. میانه سال مردی رو به یکی از ماموران میکند و بزبان فارسی میگوید : مگر شما نمیدانید ایران چه خبر است ؟ مگر نمی بینید هر روز ما را دار میزنند ؟ مامور مرزبانی حرف هایش را نمی فهمد . هیچ جای جهان هیچکس حرف های ایرانیان را نمی فهمد .
کلافه شده ام . شب ها کابوس می بینم و روزها کابوس هایم به حقیقت می پیوندد .
آقای پرنس هری کتابی نوشته است و چند میلیون دلاری کاسبی کرده است. هر تلویزیونی را نگاه میکنم می بینم نشسته است و زیر و بالای دودمان مفتخواران سلطنتی انگلستان را جلوی آفتاب گذاشته است. مردم جهان به داستان پرنس هری علاقه بیشتری نشان میدهند تا فاجعه ایران و اوکراین . انگاری همه خود را به خواب زده اند . من نیز .
گاهی به خودم نهیب میزنم که : آقا جان ! بتو چه؟ چرا نمی توانی مثل هر آدمیزاد دیگری بنشینی کشک ات را بسابی و نان ات را به سق بکشی؟ مگر شما کدخدا رستم هستی ؟
خسته ام . خسته . خسته از این جهانی که آفاق تا آفاقش بی سر و سامانی است وکوچ .
کس لب به طرب به خنده نگشود امسال
وز فتنه دمی جهان نیاسود امسال «۳»
ویکتور هوگو میگفت : شش هزار سال است که مردم جهان به آدمکشی مشغولند و در این مدت دراز خداوند عالم بیهوده وقت خود را برای پدید آوردن گل ها و ستارگان تلف کرده است . دیری است که فرحبخش ترین نوای موسیقی ملل شیپور جنگ است
پیش از این بر رفتگان افسوس میخوردند خلق
می خورند افسوس در ایام ما بر ماندگان«۴»
——————**
**اشعار به ترتیب از :
۱- هوشنگ ابتهاج «سایه»
۲-کمال الدین اصفهانی
۳- عطا ملک جوینی
۴- صائب تبریزی