چقدر خسته و در هم شکسته بود. چه معصومانه سخن میگفت . گویی خنجر بر گلوگاهش نهاده بودند . چه درد جانفرسایی را بر دوش میکشید. انگار مسیح مصلوب بر بلندای جلجتا.
پیر مرد را میگویم .آورده بودندش جلوی دوربین تلویزیون تا خود شکنی کند ۰ تا همه باورهای هفتاد ساله خود راانکار کند. تا بر همه آرمان های نیک بشری تف بیندازد۰
آورده بودندش تا در مدح ابلیس سخن بگوید .آورده بودندش تاروح و روانش را به تاراج بادهای مسموم بسپارند .
آورده بودند تا بغض هزار ساله ملتی را در گلوگاه کبوتران خفه کنند
ومن که هرگز نمیتوانم فرو شکستن سروی که نه ، حتی جوانه کوچکی را در نهیب ویرانگر بادهای سرد به تماشا بنشینم ، گرمای اشکی را بر پهنای صورتم حس کردم
و ناخواسته گفتم : کاش مرده بودی و اینگونه نمیمردی !
و اکنون می بینم که '' سایه '' نیز در همان روزهای تلخ ؛ بغض فرو شکسته اش را اینچنین بازتاب داده است
پیر مرد را میگویم .آورده بودندش جلوی دوربین تلویزیون تا خود شکنی کند ۰ تا همه باورهای هفتاد ساله خود راانکار کند. تا بر همه آرمان های نیک بشری تف بیندازد۰
آورده بودندش تا در مدح ابلیس سخن بگوید .آورده بودندش تاروح و روانش را به تاراج بادهای مسموم بسپارند .
آورده بودند تا بغض هزار ساله ملتی را در گلوگاه کبوتران خفه کنند
ومن که هرگز نمیتوانم فرو شکستن سروی که نه ، حتی جوانه کوچکی را در نهیب ویرانگر بادهای سرد به تماشا بنشینم ، گرمای اشکی را بر پهنای صورتم حس کردم
و ناخواسته گفتم : کاش مرده بودی و اینگونه نمیمردی !
و اکنون می بینم که '' سایه '' نیز در همان روزهای تلخ ؛ بغض فرو شکسته اش را اینچنین بازتاب داده است
کاشکی خود مرده بودی پیش از این
تا نمیمردی چنین ، ای نازنین
شوم بختی بین خدایا ! این منم
کآرزوی مرگ یاران می کنم ؟
تا نمیمردی چنین ، ای نازنین
شوم بختی بین خدایا ! این منم
کآرزوی مرگ یاران می کنم ؟