دنبال کننده ها
۱۴ شهریور ۱۳۹۲
۱۲ شهریور ۱۳۹۲
اجل معلق .....
بعضی از این پیر و پاتال های ینگه دنیایی وقتیکه پشت فرمان ماشین شان می نشینند فی الواقع نقش اجل معلق را بازی میکنند
یادم میآید چند سال پیش یک پیر مرد هشتاد و شش ساله ى امريكايى در سانتا مونيكا ، 9 نفر را كشت و چهل و پنج نفر را هم زخم و زيلى كرد .
این آقای هشتاد و شش ساله ، هنگاميكه در يكى از خيابان هاى سانتا مونيكا رانندگى ميكرد ، ناگهان كنترل اتومبيلش را از دست داد و با سرعتى بيش از هفتاد مايل در ساعت به ميان جمعيتى رفت كه در يكى از بازارهاى روز اين شهر سرگرم خريد بودند .
در اين حادثه ، 9 تن جان خود را از دست دادند و چهل و پنج نفر هم راهى بيمارستان شدند
من وقتى اين خبر را از راديو شنيدم ، به زنم گفتم : آخر اين لاكردارها چرا به اين پير و پاتال ها اجازه ميدهند در اين سن و سال پشت فرمان بنشينند واينطورى جان خلايق را بگيرند ؟؟
ميدانيد خانمم چه جوابى داد ؟
گفت : خب ، اگر اجازه ندهند اينها رانندگى بكنند چه كسى بايد كارهايشان را انجام بدهد ؟ چه كسى بايد براى شان نان و گوشت و سبزى و دوا و خرت و پرت هاى ديگر را بخرد ؟ چه كسى بايد خشك و ترشان بكند ؟ اينجا مگر ايران است كه بچه ها عصاى دست پدر ها و مادرهاى شان در پيرانه سرى شان ميشوند ؟؟ اينجا جايى است كه سال به سال ، نه پدر ها و مادر ها از بچه هاى شان خبر دارند و نه بچه ها از پدر ها و مادر هاي شان .اينجا امريكاست آقاى گيله مرد !!
ديدم واقعا راست ميگويد . ديروز دو تا از اين خانم هاى پير و پاتال آمده بودند توى فروشگاه مان . يكى شان بقدرى چاق بود كه نيم ساعت طول كشيد تا توانست پياده بشود و خودش را به داخل مغازه برساند . چشم هايش هم خوب نمى ديد . يك پايش هم مى لنگيد . آن ديگرى هم نه خوب مى شنيد و نه خوب مى ديد .
آمدند توى فروشگاه و يكساعتى بالا و پايين رفتند و در اين فاصله دو تا شيشه ى مربا را شكستند و خريد مختصری هم كردند و خواستند از مغازه بيرون بروند . من دست شان را گرفتم و با چه زحمتى توانستم به پاى اتومبيل برسانمشان .
ده بيست دقيقه اى هم طول كشيد كه آن بانوى چاق و چلاق توانست پشت فرمان جا بگيرد . وقتيكه موتور ماشين شان روشن شد من توى دلم گفتم خدا به خير كند انشا الله !!
نميدانم شما فيلم زيباى about schmidt با بازى جانانه ى جك نيكلسن را ديده ايد يا نه ؟؟ . اگر تا كنون اين فيلم را نديده ايد حتما برويد آن را ببينيد چرا كه در اين فيلم است كه مى توان به عمق " تنهايى و سرگشتگى " انسان امريكايى پى برد .
راستى ، هيچ ميدانيد اين امريكايى ها چرا اينقدر به سگ هاى شان علاقه دارند ؟؟
به گمان من ، اين سگ ها جاى خالى پدر ها و مادر ها و بچه هاى شان را در زندگى شان پر ميكنند .
شما چه نظرى داريد ؟؟
یادم میآید چند سال پیش یک پیر مرد هشتاد و شش ساله ى امريكايى در سانتا مونيكا ، 9 نفر را كشت و چهل و پنج نفر را هم زخم و زيلى كرد .
این آقای هشتاد و شش ساله ، هنگاميكه در يكى از خيابان هاى سانتا مونيكا رانندگى ميكرد ، ناگهان كنترل اتومبيلش را از دست داد و با سرعتى بيش از هفتاد مايل در ساعت به ميان جمعيتى رفت كه در يكى از بازارهاى روز اين شهر سرگرم خريد بودند .
در اين حادثه ، 9 تن جان خود را از دست دادند و چهل و پنج نفر هم راهى بيمارستان شدند
من وقتى اين خبر را از راديو شنيدم ، به زنم گفتم : آخر اين لاكردارها چرا به اين پير و پاتال ها اجازه ميدهند در اين سن و سال پشت فرمان بنشينند واينطورى جان خلايق را بگيرند ؟؟
ميدانيد خانمم چه جوابى داد ؟
گفت : خب ، اگر اجازه ندهند اينها رانندگى بكنند چه كسى بايد كارهايشان را انجام بدهد ؟ چه كسى بايد براى شان نان و گوشت و سبزى و دوا و خرت و پرت هاى ديگر را بخرد ؟ چه كسى بايد خشك و ترشان بكند ؟ اينجا مگر ايران است كه بچه ها عصاى دست پدر ها و مادرهاى شان در پيرانه سرى شان ميشوند ؟؟ اينجا جايى است كه سال به سال ، نه پدر ها و مادر ها از بچه هاى شان خبر دارند و نه بچه ها از پدر ها و مادر هاي شان .اينجا امريكاست آقاى گيله مرد !!
ديدم واقعا راست ميگويد . ديروز دو تا از اين خانم هاى پير و پاتال آمده بودند توى فروشگاه مان . يكى شان بقدرى چاق بود كه نيم ساعت طول كشيد تا توانست پياده بشود و خودش را به داخل مغازه برساند . چشم هايش هم خوب نمى ديد . يك پايش هم مى لنگيد . آن ديگرى هم نه خوب مى شنيد و نه خوب مى ديد .
آمدند توى فروشگاه و يكساعتى بالا و پايين رفتند و در اين فاصله دو تا شيشه ى مربا را شكستند و خريد مختصری هم كردند و خواستند از مغازه بيرون بروند . من دست شان را گرفتم و با چه زحمتى توانستم به پاى اتومبيل برسانمشان .
ده بيست دقيقه اى هم طول كشيد كه آن بانوى چاق و چلاق توانست پشت فرمان جا بگيرد . وقتيكه موتور ماشين شان روشن شد من توى دلم گفتم خدا به خير كند انشا الله !!
نميدانم شما فيلم زيباى about schmidt با بازى جانانه ى جك نيكلسن را ديده ايد يا نه ؟؟ . اگر تا كنون اين فيلم را نديده ايد حتما برويد آن را ببينيد چرا كه در اين فيلم است كه مى توان به عمق " تنهايى و سرگشتگى " انسان امريكايى پى برد .
راستى ، هيچ ميدانيد اين امريكايى ها چرا اينقدر به سگ هاى شان علاقه دارند ؟؟
به گمان من ، اين سگ ها جاى خالى پدر ها و مادر ها و بچه هاى شان را در زندگى شان پر ميكنند .
شما چه نظرى داريد ؟؟
دوغ و دروغ !!
چطور است ما اسم حکومت نکبتی اسلامی را بگذاریم حکومت دوغ و دروغ ؟
چون بیچاره ملت مدام دوغ میخورد و دروغ می شنود .
اصلا چطور است بگوییم حکومت نماز و پیاز ؟
یعنی اینکه ملت فلکزده باید نان و پیاز بخورد و در عوض بشکرانه اینهمه نعمت و رفاه و آزادی و آسایش ؛ هفده بار دولا و راست بشود و نماز بخواند .
شما اسم بهتری سراغ ندارید ؟
مثلا : حکومت خون و جنون ؟
حکومت الاغان و کلاغان ؟
حکومت ....؟؟
چون بیچاره ملت مدام دوغ میخورد و دروغ می شنود .
اصلا چطور است بگوییم حکومت نماز و پیاز ؟
یعنی اینکه ملت فلکزده باید نان و پیاز بخورد و در عوض بشکرانه اینهمه نعمت و رفاه و آزادی و آسایش ؛ هفده بار دولا و راست بشود و نماز بخواند .
شما اسم بهتری سراغ ندارید ؟
مثلا : حکومت خون و جنون ؟
حکومت الاغان و کلاغان ؟
حکومت ....؟؟
۱۱ شهریور ۱۳۹۲
ما ...وبچه ها...
يكى از مشكلاتى كه ما ايرانيهاى خارج از كشور داريم ، اين است كه فرزندان ما زبان ما را نمى فهمند وما زبان آنها را .
منظورم اين است كه : اگرچه فرزندان ما با ما و در خانه ى ما زندگى ميكنند ، اگرچه روى يك ميز ناهار و شام و صبحانه مى خوريم ، اگرچه گهگاهى همراه ما به رستوران ايرانى مى آيند ، و اگر چه عيدى ، چهارشنبه سوري يى ، يا شب يلدايى ، با ما به جشن ايرانى ها مى آيند ، اما نگاه آنها به زندگى ، به انسان ، به جهان و پيرامون ، با نگاه ما متفاوت است .
ما ايرانى ها قضا قدرى هستيم ، معتقديم تا خدا نخواهد برگى از درخت نخواهد افتاد !. دوستى هامان پي و پاى حسابى ندارد .بى دليل دوست و بى جهت دشمن ميشويم ! .زياده خواه هستيم . يك روده ى راست توى شكم مان نيست . همه دان هيچى ندانيم . همه مان سياستمداريم . اقتصاد دانيم . پزشكيم . روانشناسيم . از همه چيز سر در ميآوريم . و خلاصه اينكه معجون عجايب و غرايبى هستيم كه در طبله ى هيچ عطارى پيدا نميشود .
اما بچه هايمان ؟ بچه هايمان مثل آب زلالند . دروغ و حقه بازى بلد نيستند . قضا قدرى نيستند . اهل زبان بازى و من بميرم تو بميرى نيستند . هرچه مى نمايند همان اند .و اهل دروغ هاى مصلحت آميز و راست فتنه انگيز نيستند .
ما ايرانى ها آدم هايى هستيم كه هميشه ى خدا دل مان از زبان مان جداست . يعنى به زبان ساده تر : آنچه را كه بر زبان مى آوريم همان چيزى نيست كه توى دل مان داريم .ساده تر بگويم ؟ ريا كاريم .بله ، ريا كاريم . و اين ريا كارى آنچنان در تار و پود وجود و هستى و فرهنگ و شخصيت و منش و كنش ما ريشه دوانيده كه ديگر براى مان به صورت عادى در آمده است .
ما حالا بيش از سی سال است كه در سراسر دنيا پراكنده شده ايم ، بچه هايمان حالا براى خودشان كسى شده اند و فرهنگ و منش ديگرى را با خود حمل ميكنند . همين بچه هاى ما چنان به چشم بيگانه به ما نگاه ميكنند كه انگار نه انگار از بطن خود ما بوجود آمده اند . چرا چنين است ؟ براى اينكه كنش و منش ما براى آنها ناشناخته است !. براى اينكه نمى توانند از چند گانگى شخصيت ما سر در بياورند . ما براى آنها يك معماى حل نا شده ايم ! يك علامت سئواليم . يك اماى بزرگ هستيم .
ما حالا بيش از سی سال است كه به همه ى دار و ندارمان چار تكبير زده ايم و در كشور هاى مختلف دنيا ، براى خودمان خانه و زندگى و كسب و كار داريم . اما بچه هايمان با حيرت و ناباورى نگاه مان مى كنند ، آنها مى بينند كه ما امروز با فلان آقاى ايرانى ، يا فلان خانواده ى هموطن ، چنان دوست جان جانى هستيم كه انگار يك روحيم در دو بدن ! ميرويم و مى آييم و هفته اى هفت روزش را توى خانه ى همديگر هستيم ، با هم به مسافرت ميرويم ، با هم به سينما ميرويم و با هم آنچنان عياقيم كه در دل مان را مثل صحراى مورچه خورت ، براى همديگر باز مى كنيم و گفته ها و نا گفته ها را باز مى گوييم . اما ، فردا و پس فردا چنان با هم دشمن ميشويم كه سايه ى همديگر را با تير ميزنيم و دل مان مى خواهد كه سر به تن طرف مقابل مان نباشد .
بچه هاى ما نه از آن دوستى رياكارانه سر در مى آورند نه از اين دشمنى بى سبب . آنها چون اهل ريا و دروغ و حقه بازى و كلك و دودوزه بازى و اينجور بامبول ها نيستند ، با حيرت و نا باورى به ما و به رفتارهاى اجتماعى ما نگاه مى كنند ،
آنها مى بينند كه ما مدام ، از سعدى و مولوى و حافظ و ناصر خسرو و ديگران ، اشعار بالا بلندى در ستايش دوستى و راستى و مردانگى و مروت و عطوفت و گذشت و بخشش مى خوانيم و مدام از عشق و محبت و " با دوستان مروت و با دشمنان مدارا " سخن مى گوييم ، اما ، در عمل مى بينند كه ما نه تنها مدارا با دشمنان ، بلكه مدارا با دوستان را هم به پشيزى نمى گيريم ، اين است كه آنها به ما و به فرهنگ ما به ديده ى ترديد و گاه تحقير نگاه ميكنند و سعى مى كنند از ما و فرهنگ ما فاصله بگيرند .
زندگى در غرب . بخصوص در امريكا . اگر هزار و يك عيب و ايراد تويش باشد ، دستكم اين حسن را دارد كه به بچه هاى ما آموخته است همانگونه كه هستند بنمايند ، يعنى ريا كارى و دروغ و دغل توى كارشان نيست ، اهل ملاحظه كارى و لاپوشانى و چاچول بازى و اينجور دوز و كلك ها نيستند ، از دوستى بى دليل و دشمنى بى سبب چيزى نميدانند .همان اند كه هستند . برخلاف خود ما كه : همان نيستيم كه مى نماييم !
ايا زمان آن نرسيده است كه از فرزندان مان " درس زندگى " بياموزيم ؟؟!!
يكى از مشكلاتى كه ما ايرانيهاى خارج از كشور داريم ، اين است كه فرزندان ما زبان ما را نمى فهمند وما زبان آنها را .
منظورم اين است كه : اگرچه فرزندان ما با ما و در خانه ى ما زندگى ميكنند ، اگرچه روى يك ميز ناهار و شام و صبحانه مى خوريم ، اگرچه گهگاهى همراه ما به رستوران ايرانى مى آيند ، و اگر چه عيدى ، چهارشنبه سوري يى ، يا شب يلدايى ، با ما به جشن ايرانى ها مى آيند ، اما نگاه آنها به زندگى ، به انسان ، به جهان و پيرامون ، با نگاه ما متفاوت است .
ما ايرانى ها قضا قدرى هستيم ، معتقديم تا خدا نخواهد برگى از درخت نخواهد افتاد !. دوستى هامان پي و پاى حسابى ندارد .بى دليل دوست و بى جهت دشمن ميشويم ! .زياده خواه هستيم . يك روده ى راست توى شكم مان نيست . همه دان هيچى ندانيم . همه مان سياستمداريم . اقتصاد دانيم . پزشكيم . روانشناسيم . از همه چيز سر در ميآوريم . و خلاصه اينكه معجون عجايب و غرايبى هستيم كه در طبله ى هيچ عطارى پيدا نميشود .
اما بچه هايمان ؟ بچه هايمان مثل آب زلالند . دروغ و حقه بازى بلد نيستند . قضا قدرى نيستند . اهل زبان بازى و من بميرم تو بميرى نيستند . هرچه مى نمايند همان اند .و اهل دروغ هاى مصلحت آميز و راست فتنه انگيز نيستند .
ما ايرانى ها آدم هايى هستيم كه هميشه ى خدا دل مان از زبان مان جداست . يعنى به زبان ساده تر : آنچه را كه بر زبان مى آوريم همان چيزى نيست كه توى دل مان داريم .ساده تر بگويم ؟ ريا كاريم .بله ، ريا كاريم . و اين ريا كارى آنچنان در تار و پود وجود و هستى و فرهنگ و شخصيت و منش و كنش ما ريشه دوانيده كه ديگر براى مان به صورت عادى در آمده است .
ما حالا بيش از سی سال است كه در سراسر دنيا پراكنده شده ايم ، بچه هايمان حالا براى خودشان كسى شده اند و فرهنگ و منش ديگرى را با خود حمل ميكنند . همين بچه هاى ما چنان به چشم بيگانه به ما نگاه ميكنند كه انگار نه انگار از بطن خود ما بوجود آمده اند . چرا چنين است ؟ براى اينكه كنش و منش ما براى آنها ناشناخته است !. براى اينكه نمى توانند از چند گانگى شخصيت ما سر در بياورند . ما براى آنها يك معماى حل نا شده ايم ! يك علامت سئواليم . يك اماى بزرگ هستيم .
ما حالا بيش از سی سال است كه به همه ى دار و ندارمان چار تكبير زده ايم و در كشور هاى مختلف دنيا ، براى خودمان خانه و زندگى و كسب و كار داريم . اما بچه هايمان با حيرت و ناباورى نگاه مان مى كنند ، آنها مى بينند كه ما امروز با فلان آقاى ايرانى ، يا فلان خانواده ى هموطن ، چنان دوست جان جانى هستيم كه انگار يك روحيم در دو بدن ! ميرويم و مى آييم و هفته اى هفت روزش را توى خانه ى همديگر هستيم ، با هم به مسافرت ميرويم ، با هم به سينما ميرويم و با هم آنچنان عياقيم كه در دل مان را مثل صحراى مورچه خورت ، براى همديگر باز مى كنيم و گفته ها و نا گفته ها را باز مى گوييم . اما ، فردا و پس فردا چنان با هم دشمن ميشويم كه سايه ى همديگر را با تير ميزنيم و دل مان مى خواهد كه سر به تن طرف مقابل مان نباشد .
بچه هاى ما نه از آن دوستى رياكارانه سر در مى آورند نه از اين دشمنى بى سبب . آنها چون اهل ريا و دروغ و حقه بازى و كلك و دودوزه بازى و اينجور بامبول ها نيستند ، با حيرت و نا باورى به ما و به رفتارهاى اجتماعى ما نگاه مى كنند ،
آنها مى بينند كه ما مدام ، از سعدى و مولوى و حافظ و ناصر خسرو و ديگران ، اشعار بالا بلندى در ستايش دوستى و راستى و مردانگى و مروت و عطوفت و گذشت و بخشش مى خوانيم و مدام از عشق و محبت و " با دوستان مروت و با دشمنان مدارا " سخن مى گوييم ، اما ، در عمل مى بينند كه ما نه تنها مدارا با دشمنان ، بلكه مدارا با دوستان را هم به پشيزى نمى گيريم ، اين است كه آنها به ما و به فرهنگ ما به ديده ى ترديد و گاه تحقير نگاه ميكنند و سعى مى كنند از ما و فرهنگ ما فاصله بگيرند .
زندگى در غرب . بخصوص در امريكا . اگر هزار و يك عيب و ايراد تويش باشد ، دستكم اين حسن را دارد كه به بچه هاى ما آموخته است همانگونه كه هستند بنمايند ، يعنى ريا كارى و دروغ و دغل توى كارشان نيست ، اهل ملاحظه كارى و لاپوشانى و چاچول بازى و اينجور دوز و كلك ها نيستند ، از دوستى بى دليل و دشمنى بى سبب چيزى نميدانند .همان اند كه هستند . برخلاف خود ما كه : همان نيستيم كه مى نماييم !
ايا زمان آن نرسيده است كه از فرزندان مان " درس زندگى " بياموزيم ؟؟!!
۷ شهریور ۱۳۹۲
آخی ...چه آدم های دل نازکی ...!!
بانوی اول سوریه ؛ قدم رنجه فرموده اند و رفته اند بیمارستانی در دمشق تا از آسیب دیدگان و جان بدر بردگان حملات شیمیایی دلجویی بفرمایند
نمیدانم چرا یاد آن داستان گلستان سعدی افتادم که :
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی
نمیدانم چرا یاد آن داستان گلستان سعدی افتادم که :
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی
سیب ....!!
آقا ! ما دیگر از هر چه " سیب " است بدمان میآید !
چی فرمودید ؟ سیب ؟
بله قربان ! همین سیب لعنتی !اگر مادر بزرگ خدا بیامرزمان حضرت حوا ؛ این سیب لامذهب را گاز نزده بود و ما را توی هچل نینداخته بود ؛ حالا بنده و جنابعالی توی بهشت برین برای خودمان میخوردیم و میخوابیدیم و می چریدیم و از آن کار های بی ناموسی هم میکردیم !
بگویم خدا چیکارت کند ای مادر بزرگ جان ! نمی توانستی جلوی آن شکم کارد خورده ات را بگیری و ما را اینطوری توی مخمصه نیندازی ؟؟ !!
۶ شهریور ۱۳۹۲
مملکت است یا تیمارستان ؟؟
یک بانوی چادری مومنه محجبه محترمی بعنوان سخنگوی وزارت خارجه ایران بر گزیده شده است .
یک آقای دلقک طنز نویس هرزه درای بلژیک نشینی هم که مدام سنگ آقای سارق العلما و اذنابش را به سینه میزند ؛ پریده است وسط میدان و چنان خوش خوشانش شده که به ما ملت فلکزده ایران تبریک گفته است !آنهم نه یکبار ؛ نه دو بار ؛ سه بار !
حالا ما مانده ایم معطل که این بانوی محترم محجبه چادر چاقچوری چطوری از پس سئوال های خبرنگاران ذکور فرنگی بر میآید
تصور بفرمایید فردا پس فردا یک کنفرانس مطبوعاتی در دارالخرافه اسلامی راه خواهد افتاد و این بانوی محترم محجبه مومنه چادری ؛در پاسخ به پرسشهای خبرنگاران خارجی چنین خواهد گفت : بسم الله الرحمن الرحیم ؛ با درود به روان پاک بنیانگذار جمهوری اسلامی و با سلام به رهبر معظم انقلاب و درود به همه شهیدان زنده و مرده و نیمه مرده ؛ بر اساس موازین شرع مقدس اسلام ؛ درست نیست که من بعنوان یک زن مومنه معتقد مسلمان انقلابی بین اینهمه آدم نا محرم صحبت کنم . السلام علیکم و رحمه الله و برکاته !!
مملکت است یا تیمارستان ؟؟؟
یک آقای دلقک طنز نویس هرزه درای بلژیک نشینی هم که مدام سنگ آقای سارق العلما و اذنابش را به سینه میزند ؛ پریده است وسط میدان و چنان خوش خوشانش شده که به ما ملت فلکزده ایران تبریک گفته است !آنهم نه یکبار ؛ نه دو بار ؛ سه بار !
حالا ما مانده ایم معطل که این بانوی محترم محجبه چادر چاقچوری چطوری از پس سئوال های خبرنگاران ذکور فرنگی بر میآید
تصور بفرمایید فردا پس فردا یک کنفرانس مطبوعاتی در دارالخرافه اسلامی راه خواهد افتاد و این بانوی محترم محجبه مومنه چادری ؛در پاسخ به پرسشهای خبرنگاران خارجی چنین خواهد گفت : بسم الله الرحمن الرحیم ؛ با درود به روان پاک بنیانگذار جمهوری اسلامی و با سلام به رهبر معظم انقلاب و درود به همه شهیدان زنده و مرده و نیمه مرده ؛ بر اساس موازین شرع مقدس اسلام ؛ درست نیست که من بعنوان یک زن مومنه معتقد مسلمان انقلابی بین اینهمه آدم نا محرم صحبت کنم . السلام علیکم و رحمه الله و برکاته !!
مملکت است یا تیمارستان ؟؟؟
۵ شهریور ۱۳۹۲
جنگ با چوب و چماق ...
آلبرت انیشتین زمانی گفته بود : من نمیدانم در جنگ سوم جهانی از چه اسلحه ای استفاده خواهد شد اما این را میدانم که جنگ چهارم جهانی جنگی با سنگ و چماق خواهد بود
اینطور که اوضاع و احوال دنیا قر و قاطی شده و با توجه به تهدید روسیه که اگر سوریه مورد حمله نظامی قرار بگیرد روسیه هم به عربستان حمله خواهد کرد انگار داریم یواش یواش بسوی یک جنگ جهانی اتمی پیش میرویم .
از این سیاستمداران احمق هر چه بگویی بر میآید
اینطور که اوضاع و احوال دنیا قر و قاطی شده و با توجه به تهدید روسیه که اگر سوریه مورد حمله نظامی قرار بگیرد روسیه هم به عربستان حمله خواهد کرد انگار داریم یواش یواش بسوی یک جنگ جهانی اتمی پیش میرویم .
از این سیاستمداران احمق هر چه بگویی بر میآید
۴ شهریور ۱۳۹۲
آقا رو باش !!
آقا رو باش !!
ما یک ضرب المثل ایرانی داریم با این مضمون که : بچه یتیم را رو بدهی ادعای میراث میکند ! حالا حکایت ماست .
سازمان سیا میگوید : امریکا در کودتای سال 1332 برای سرنگونی دولت دکتر مصدق مستقیما دست داشته است .
اما یک آقای دوختور آسیب شناس ایرانی میگوید : نه خیر ! مرغ یکپا دارد . سازمان سیا دروغ میگوید ! آنچه در 28 مرداد 32 اتفاق افتاد یک قیام ملی بود نه یک کودتای امریکایی !!
حالا من مانده ام معطل که این آقای دوختور آسیب شناس ( یا بقول هادی خرسندی آقای میر موس موس ) از کجا میداند که سازمان سیا دروغ میگوید ؟ زبانم لال رویم به دیوار مگر ایشان با سازمان سیا سر و سری دارند ؟
حالا آمدیم قبول کردیم آنچه در 28 مرداد اتفاق افتاد یک رستاخیز ملی بود ؛ چه دردی از هزار و یک درد بی درمان ملت فلکزده ایران را درمان میکنیم ؟
بیخود نیست که قدیمی ها میگفتند : گر وا نمیکنی گره ای ؛ خود گره مباش
خداوند از عمر ما بر دارد بگذارد روی عقل چنین دوختور های آسیب شناسی !
بقول مولانا :
هر که با نا راستان همسنگ شد
در کمی افتاد و عقلش دنگ شد .
معادله چند مجهولی .....A number of media reports state that the U.S. gave Pakistan $1.5 billion dollars in aid last year. Other media reports quoting Congressional estimates suggest the U.S. gave $18 billion to $19 billion to Pakistan since 9/11. But those figures actually underestimate what U.S. taxpayers spent on Pakistan. The U.S. gave $20.7 billion in military and economic development aid to Pakistan from fiscal 2002 through fiscal 2011, according to a new report that FOX Business has obtained that was issued by specialists in South Asian Affairs for the Congressional Research Service [CRS] to Congress on May 6. Read more: http://www.foxbusiness.com/markets/2011/05/11/did-pakistan/#ixzz2d8KQvBhi
امریکا ؛ سالانه میلیارد ها دلار به دولت پاکستان کمک میکند .
پاکستان با این پول هزاران نفر از کله پوک های طالبانی را آموزش میدهد و اسلحه در دست شان میگذارد تا در افغانستان سرباز های امریکایی را درو کنند .
کسی می تواند از این معادله چند مجهولی سر در بیاورد ؟؟
ما که عقل مان به جایی قد نداد .A number of media reports state that the U.S. gave Pakistan $1.5 billion dollars in aid last year. Other media reports quoting Congressional estimates suggest the U.S. gave $18 billion to $19 billion to Pakistan since 9/11.
Read more: http://www.foxbusiness.com/markets/2011/05/11/did-pakistan/#ixzz2d8KQvBhi
پاکستان با این پول هزاران نفر از کله پوک های طالبانی را آموزش میدهد و اسلحه در دست شان میگذارد تا در افغانستان سرباز های امریکایی را درو کنند .
کسی می تواند از این معادله چند مجهولی سر در بیاورد ؟؟
ما که عقل مان به جایی قد نداد .A number of media reports state that the U.S. gave Pakistan $1.5 billion dollars in aid last year. Other media reports quoting Congressional estimates suggest the U.S. gave $18 billion to $19 billion to Pakistan since 9/11.
But those figures actually underestimate what U.S. taxpayers spent on Pakistan.
The U.S. gave $20.7 billion in military and economic development aid to Pakistan from fiscal 2002 through fiscal 2011, according to a new report that FOX Business has obtained that was issued by specialists in South Asian Affairs for the Congressional Research Service [CRS] to Congress on May 6.
Read more: http://www.foxbusiness.com/markets/2011/05/11/did-pakistan/#ixzz2d8KQvBhi
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...