دنبال کننده ها

۲۲ فروردین ۱۳۹۲

من رهبر همه مردم دنیا هستم !!!!

....پیر مردی شهریاری داشتیم که در زندان اختلال مشاعر پیدا کرد . پیر مردی بود بسیار خوش محضر . با قیافه ای بسیار تو دل برو ؛ و بسیار دهن گرم ؛ و تلخ و شیرین عمر چشیده ؛ و سرد و گرم روزگار دیده ؛ و پای منبرهای عدیده نشسته ؛ و با انواع مردم حشر و نشر داشته . گلستان را از حفظ بود  . از بوستان هم زیاد شعر میدانست .بعضی از آیات قرآن را هم بلد بود . 
یک دندان بیش نداشت که هر وقت می خندید مثل دندانه کلبتین  از لای دو نخ کشیده لبانش هویدا میشد ..صورتش مشتی چروک بود ....
تکیه کلامش " بابام " بود که  " ببم " تلفظ میکرد .
طرز  " عضو گیری " اش از دستگاه حزب {توده } اقتباس شده بود . اول باید رهبران خود انگیخته را می پذیرفتی تا به حزب پذیرفته میشدی .
در آمد و مقدمه سخنش همیشه این بود : " ببم ! اول بگو قبول داری که من رهبر تمام مردم عالم هستم یا نه ؟ "
میگفتیم :  " بعله ! این که جای تردید نیست ! " 
میگفت : " خب ؛ حالا که قبول دارید پس گوش کنید ! " 
و صحبت میکرد ازمین و آسمان  . گاه کارهای جالبی میکرد . یک روز ساعتی پس از ظهر ؛ در گرمای تابستان ؛ که ایام بحران بیماری اش بود آمد به کریدور بند یک  و با صدای بلند شعار گونه فریاد کشید : " کارگران ؛ دهقانان ؛ روشنفکران ؛ مادر قحبه ها ؛ متحد شوید "
میگفت : منظورش از قسمت اخیر ؛ عناصر بورژوایی مرددی بودند که دکتر مصدق را رها کردند " 
این اواخر ؛ اختیار اسافل اعضای خود را از دست داده بود . یک روز رختخوابش را خراب کرد .
بچه ها میگفتند : این تنها رهبری است که به خودش ریده و به دیگران کاری نداشته !!
------------------------------------------------
از کتاب " زمستان بی بهار " ابراهیم یونسی 

۲۱ فروردین ۱۳۹۲

چه شاه عادلی ...!!

اورنگ زیب - پادشاه مغولی هند - یک مذهبی متعصب بود . پنجاه سال سلطنت و 89 سال عمر کرد .
او پدر خود - شاه جهان - را 9 سال در زندان انداخت و یکبار حتی به ملاقاتش نرفت .
ساز موسیقی را که می نواخت شکست و توبه کرد !
عرق چین میبافت و از بهای آن پول کفن و دفن او را پرداختند . او سیصد روپیه از نوشتن قرآن پس انداز کرده بود .

_ واقعا که چه جانورانی بر انسان های بیچاره حکومت کرده و میکنند !

۱۸ فروردین ۱۳۹۲

جنایت و مکافات ....

دو روز است که " جنایت و مکافات " نوشته داستایوفسکی را دوباره خوانی میکنم . این کتاب را چهل و چند سال پیش در جوانی هایم خوانده بودم .
کتاب را خانم مهری آهی ترجمه کرده است . ترجمه که چه عرض کنم ؟ چنان گندی زده است که آرزو میکنم مکافات این خرابکاری اش را پس داده باشد !!
من تاکنون  " دن آرام " به ترجمه احمد شاملو  و " جان شیفته " به ترجمه به آذین را بیش از چهار بار خوانده ام و هرگز از خواندن شان سیر نشده ام . اما وقتی " جنایت و مکافات " به ترجمه خانم مهری آهی را خواندم با خودم گفتم : یعنی زبان پارسی ما همین است ؟ اگر این زبان پارسی است پس دن آرام و جان شیفته چیست ؟ 
کاشکی یکی پیدا میشد و " جنایت و مکافات " را با زبانی شسته رفته ترجمه میکرد تا این شاهکار ادبیات جهان  اینچنین غریب و مهجور و آزار دهنده نماند . 
چه حیف !

۱۷ فروردین ۱۳۹۲

محبوب ترین نام : ابوالفضل !!

اداره ثبت احوال جمهوری نکبتی اسلامی اعلام کرده است که  " ابوالفضل " محبوب ترین نامی است که سال گذشته مردم ایران برای فرزندان خود انتخاب کرده اند !!
دوستی که از ایران آمده است میگوید : وقتی میخواهید برای فرزندتان شناسنامه بگیرید ؛ اگر نام ابوالفضل و عباس و سکینه و کلثوم و رقیه و زینب ...را برای فرزندتان انتخاب کنید همانجا دفتر چه ای بشما میدهند که معادل یکصد  هزار تومان ارزش دارد و می توانید با این پول گوشت و مرغ و لوبیا و زردچوبه و ماهی و پیاز بخرید !!!
معلوم میشود مردم ما ملت شگفت انگیزی هستند و ؛ یعنی اینکه در مقابل دریافت صنار سه شاهی ؛ نام فرزندان خود را هم میفروشند !!

۱۵ فروردین ۱۳۹۲

عجب شاه محبوبی !!



**وقتی شاه عباس صفوی میمیرد ؛ هفت تابوت از هفت دروازه شهر خارج میکنند و هر کدام از تابوت ها را به شهری میبرند تا مردم ندانند که شاه را در کجا دفن کرده اند مبادا جنازه جناب شاه را در بیاورند و بسوزانند !!
حالا بر سر مرقد امام خمینی ملعون - یا بقول هموطنان مان مقعد امام - چه خواهد آمد حضرت باریتعالی میداند 

۱۲ فروردین ۱۳۹۲



Yesterday

۵ فروردین ۱۳۹۲

از حرف های هوشنگ ابتهاج " ه. ا. سایه "

....یه روز به لطفی گفتم که : آقای لطفی ! میخوام سه تار یاد بگیرم .البته نه اینکه بخوام نوازندگی بکنم . فقط میخوام بتونم هر چی دلم میخواد بزنم ! 
لطفی گفت : ماشاء الله آقا ! عجب همتی دارین شما ! ما بعد از اینهمه سال نمی تونیم اونچه دلمون میخواد بزنیم !!

۴ فروردین ۱۳۹۲

تویی که درد جهان را یگانه درمانی ....

داشتم به اوضاع هشلهف دنیا فکر میکردم .
فکر میکردم که این موجود دوپایی که ما باشیم ؛ جهان هستی و همه پدیده های زیبای آنرا براحتی به گند کشیده ایم .
همه اش جنگ است و خونریزی و نفرت و فقر و خباثت و جنایت و بیداد ....؛ نه فقط در میهن ما بلکه در فراسوی آفاق ..
بعدش بیاد این شعر سعدی افتادم :
هزار فکر حکیمانه چاره جست و نشد
تویی که درد جهان را یگانه درمانی
راستی ؛ این " تو " کیست و کجاست ؟
آیا پاسخی دارید ؟؟

۲ فروردین ۱۳۹۲

خدا را تو بمان ....!!

خدا را تو بمان ...!!
..... تو خونه ما وقتی کسی نفرین میکرد میگفتن نگو نگو ! شاید مرغ آمین در راه باشه . اعتقاد داشتن مرغ آمین شب ها میاد و هر کس دعایی بکنه میگه : آمین ! آمین !
پیرار سالها ؛ یک برنامه ای برای مشیری (فریدون ) گذاشته بودن و من هم رفتم . داشتم میرفتم بالا خانم مشیری رو دیدم و حال و احوال کردیم و من خیلی ناراحت ومنقلب شدم . اصلایادم نیست که چی گفتم از بس مشوش بودم . فقط یادمه گفتم دفعه آخری که فریدون مشیری رو دیدم بهش گفتم : فریدون ! " همه رفتند از این خانه ؛ خدا را تو بمان " ..
فریدون گفت : تو بمان !
دعای من مستجاب نشد و نفرین او مستجاب شد .......

نقل از : " پیر پرنیان اندیش " جلد دوم - صفحه 975

۲۶ اسفند ۱۳۹۱

شمس العماره .....

شمس العماره ؛ زمان ناصرالدین شاه ؛ بلند ترین ساختمان تهران بود .
شاعر رندی روی دیوارش چنین نوشته بود :
رفته رفته به آسمان رفته
د برو !کون دریده زن ؛ د برو!

آجان و شحنه برای اینکه نویسنده این شعر را گیر بیاورند چو می اندازند که قبله عالم دستور فرموده اند صد تومان به سراینده این شعر جایزه بدهند !
شاعر رند هم که دست حضرات را خوانده بود و نمیخواست دم به تله بدهد ؛ بجای اینکه برای گرفتن جایزه آفتابی بشود ؛ رفته بود شبی نیمه شبی یواشکی این بیت تازه را کنار بیت اولی نوشته بود :
گفته بودی که صد تومن دهمت
د بده ! کون دریده زن ؛ د بده !