دنبال کننده ها

۴ فروردین ۱۳۹۲

تویی که درد جهان را یگانه درمانی ....

داشتم به اوضاع هشلهف دنیا فکر میکردم .
فکر میکردم که این موجود دوپایی که ما باشیم ؛ جهان هستی و همه پدیده های زیبای آنرا براحتی به گند کشیده ایم .
همه اش جنگ است و خونریزی و نفرت و فقر و خباثت و جنایت و بیداد ....؛ نه فقط در میهن ما بلکه در فراسوی آفاق ..
بعدش بیاد این شعر سعدی افتادم :
هزار فکر حکیمانه چاره جست و نشد
تویی که درد جهان را یگانه درمانی
راستی ؛ این " تو " کیست و کجاست ؟
آیا پاسخی دارید ؟؟

۱ نظر:

mohammad nejati گفت...

منظور مرگ است.

ای مرگ! تو از غم و اندوه زندگانی کاسته آن را از دوش بر‌می‌داری.

ارسال یک نظر