دنبال کننده ها
۲۸ دی ۱۳۹۰
دعا کن شاه برگردد ..!!!
میگویند: عده ای کشاورز فلکزده را ریسه کرده بودند و برده بودند حسینیه جماران تا رهبر معظم برای شان سخن پراکنی و دست افشانی بفرماید.
آقای معظم عمامه ای چرخاند و عشوه ای آمد و خطاب به کشاورزان گفت: شما زحمتکشان این مملکت هستید؛ شما فرزندان راستین اسلام هستید؛ بار اصلی این مملکت بر دوش شماست؛ اسلام به همت شما زنده است. اگر نکته ای؛ حرفی ؛ سخنی؛ گلایه ای؛ یا شکوه و شکایتی دارید؛ اینجا؛ بی هیچ آداب و ترتیبی با من در میان بگذارید.
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
هر چه میخواهد دل تنگت بگوی
از میان خیل کشاورزان ؛ پیر مردی برخاست و خطاب به آقای معظم گفت:
- شما سید اولاد پیغمبر هستید. شما ذریه حضرت زهرا هستید. قلب تان پاک است. دعای تان مستجاب است. دعا کنید که شاه برگردد!!
--------------------
* اندر احوال آنکس که هاله نور داشت:
شیرازی در مسجد بنگ می پخت. خادم مسجد بدو رسید ؛ با او در سفاهت آمد
شیرازی در او نگاه کرد. شکلی قبیحش دید. شل بود و کر و کل و کور.
نعره ای بکشید و گفت: ای مردک! خدا در حق تو لطف بسیار نفرموده است که در حق خانه او چنین تعصب میکنی.
عبید زاکانی
-----------------------
اندر حکایت آقای سارق العلما*
خواجگان در زمان معزولی
همه شبلی و بایزید شوند
با ز چون بر سر عمل آیند
همه چون شمر و چون یزید شوند
-----------------------
** اندر حکایت اصلاح طلبان حکومت شاهنشیخی در هنگامه خیمه شب بازی های انتخاباتی
خرکی را به عروسی خواندند
خر بخندید و شد از قهقهه سست
گفت: من رقص ندانم به سزا
مطربی نیز ندانم به درست
بهر حمالی خوانند مرا
کآب نیگو کشم و هیزم چست
------------------------
* اندر حکایت اتمی شدن حکومت نکبتی اسلامی:
وا ستان از دست دیوانه سلاح
تا ز تو راضی شود عدل و صلاح
چون سلاحش هست و عقلش نی؛ ببند
دست او را؛ ور نه آرد صد گزند
مولانا
--------------------------
* اندر حکایت مسلح شدن جمهوری آدمخواران به توپ و تانک و موشک
نگذاشت به ملک شاه حاجی درمی
شد خرج قنات و توپ هر بیش و کمی
نه مزرع دوست را از آن آب نمی
نه خانه خصم را از آن توپ غمی
یغمای جندقی
---------------------------
* اندر حکایت آقای چیز !
آبگینه ز سنگ میزاید
لیک سنگ آبگینه می شکند
----------------------------
* اندر حکایت ملت ایران که از چاله در آمد و به چاه افتاد !
من همان گویم کان لاشه خرک
گفت و می کند به سختی جانی
چه کنم ؟ بار کشم ؛ راه برم
که مرا نیست جز این درمانی
یا بمیرم من ؛ یا خر بنده
تا بود راه مرا پایانی !
۱۰ دی ۱۳۹۰
بربریتی علاج ناپذیر ....
فلوبر در نامه ای که برای ایوان تورگنیف نویسنده روسی نگاشته میگوید : بربریتی علاج ناپذیر از اعماق زمین سر بر آورده است .هرگز مسائل معنوی تا این حد خوار و بی مقدار نشده بود .هرگز نفرت به پدیده های متعالی؛ انزجار از زیبایی ؛ و بیزاری از ادبیات ؛ اینچنین آشکار نبوده است .
آیا امروز پس از صد و پنجاه سال که از مرگ فلوبر میگذرد ؛ این بربریت علاج ناپذیر همه جهان را به تسخیر خود در نیاورده است ؟؟
....تلاش برای بر پایی بهشت بر روی زمین ؛ همیشه به جهنم راه برده است
کسانی که می پندارند قادرند بشریت را سعادتمند کنند انسان های خطرناکی هستند .
اساسا رویای ساختن بهشت بر روی زمین ؛ رویای خطرناکی است چرا که پس از مدتی باور میکنند که حق دارند تعداد بیشماری انسان شرور ! را از میان بردارند تا دیگران را به اصطلاح سعادتمند کنند .!!
کارل پوپر - نویسنده کتاب " جامعه باز و دشمنان آن "
۱۰ آذر ۱۳۹۰
۸ آذر ۱۳۹۰
نارنج و ترنج........
در سوپر مارکت ؛ به کارگر مکزیکی میگویم grapefruit دارید؟ نگاهی به دور و برش می اندازد و میگوید : نه ! نداریم . دو سه قدم جلوتر میروم و می بینم دهها جعبه از همین میوه روی هم انباشته شده است . کارگر مکزیکی را صدا میزنم و میگویم : Grapefruit
میگوید : اوه ...!! Toranja
می بینم که همان ترنج خودمان است . ضمنا در زبان اسپانیایی به پرتقال میگویند Naranja که همان نارنج خودمان است . انگار پرواز واژه ها مرز نمی شناسد
۶ آذر ۱۳۹۰
۲۹ آبان ۱۳۹۰
شاهنامه عصر جدید
|
۲۵ آبان ۱۳۹۰
۲۳ آبان ۱۳۹۰
خانه اجدادی .....
۲۲ آبان ۱۳۹۰
اگر خدا بودم ......
|
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...