از من می پرسد : میدانی «گردن گیر »یعنی چه؟
میگویم : چی چی گیر ؟گردنه گیر؟
میگویم : به حق چیزهای ندیده ونشنیده ! والله ما گردنه گیر و نسق گیرو بهانه گیر و باج گیر و پاچه گیر شنیده بودیم اما گردن گیر نمیدانیم دیگر چه صیغه ای است.
میگوید : فرض بفرمایید در آن دارالخرافه اسلامی شما میروید یواشکی از اصغر آقای ساقی یک بطر از آن زهر ماری های دست ساز خانگی پیلپا میخرید بلکه بتوانید شبی،غروبی ، نصفه شبی ، بقول حافظ غم دل از یاد ببرید .
راه می افتید بیایید خانهتان که از شانس خوش گیر گزمه ها و محتسب و ماموران نهی از منکر می افتید.حالا باید خر بیاوریدباقلا بار کنید ، هم باید شلاق بخورید هم جریمه بشوید هم بروید محبس تقاص پس بدهید
خب حالاباید چه خاکی به سرتان بکنید ؟ باید کاری بکنید که نه شلاق بخورید، نه زندان بروید ، نه از کار و کاسبی بیفتید ، چیکار میکنید؟
میگویم : چه میدانم ؟ لابد میروم وکیل میگیرم تا از من دفاع کندنگذارد بروم زندان .
میگوید : نه جانم !هنوز هزار پله به دریا مانده است ، از وکیل و محضر چی و آژان هم کاری ساخته نیست، اگر هزار « ادله اربعه » هم بیاوری و هزار « قسم جلاله » هم بخوری اگر راه و رسمش را بلد نباشی گیر گرگان گرسنه هفت خط و جناب ملا باشی و ایشیک آقاسی باشی و غلامان خاصه شریفه وبابا شمل ها و حاج آقا ها و حاجی زاده ها و قبا سه چاکی ها میافتی پوستت را قلفتی می کنند بر چارسوی شهر میآویزند .
میگویم :چه میدانم لابد میروم به آقای مدعی العموم رشوه ای ،تلکه ای ، چیزی میدهم بلکه به نفع من رای بدهد ، از قدیم هم گفته اند همه کس را دندان به ترشی کند شود مگر قاضیان را که به شیرینی !
میگوید : نه آقا جان ! والله بالله اینجا ایران است . اینجا سرزمین مظهر العجایب است .
تا تو از بغداد بیرق آوری
در کلاته کشت نگذارد کلاغ
در این مملکت حسینقلیخانی که بلا تشبیه بلا تشبیه هرتبهکاری وزیر ، هر مزدوری صدر نشین ، هر ابلهی قاضی القضات و هر خسی کسی است ، هر کاری راه و رسم خودش را دارد ! خیال میکنی آن دارالعدل اسلامی همینطور هر کی به هر کی است ؟ خیال میکنی آن قاضی مومن خداترس با تقوا! انتظام یک مملکت اسلامی را به رشوه ای میفروشد ؟ خیال میکنی دستگاه قضای این مملکت مثل دستگاه قضای فرمانروای کرمان است که به افضل الملک بگوید انتظام مملکت خود را به پانصد تومان رشوه نمی فروشد ؟ الحمدالله در این مملکت آریایی - اسلامی برای راحتی امت اسلام هزار جور راه حل جلوی پای تان میگذارند . فلذا ! یک توک پا تشریف میبرید جلوی اداره جلیله تعزیرات حکومتی ، می بینید آنجا صدها نفر پیر و پاتال همراه یک مشت جوان بیکار به صف ایستاده اند و دنبال مشتری میگردند .پیر ها اغلب شان بازنشستگان کشوری و لشکری هستند ، همانها که سی چهل سال توی این مملکت خدمت کرده اند و حالا در این پیرانه سری حقوق بازنشستگی شان کفاف چای و قلیان شان را نمیدهد. چیکار میکنید؟ میروید با یکی از همین آقایان وارد مذاکرات استراتژیک! میشوید.چند میلیون تومانی ازشما میگیرد و میرود دادگاه هفت قدم به طرف قبله بر میدارد، هفت بار هم قسم جلاله میخورد جرم شما را گردن میگیرد.یعنی میگوید آن زهر ماری ام الخبائثی که در ماشین شما پیدا کرده اند متعلق به شخص شخیص ایشان است نه حضرتعالی! . به همین راحتی.
اگر معامله تان جوش خورد
بجای زندان و جریمه و شلاق نیمی از آن پولی را که از شما گرفته است به قاضی و یک مقداری را هم به بابا شمل ها میدهد و اینطوری خودش هم چند میلیون تومانی کاسب میشود و شما هم با خیال راحت میروید سر کسب و کار و کاسبی تان. این را میگویند گردن گیر
دو زاری ات افتاد ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر