از اداره جلیله راهنمایی و رانندگی یک نامه فدایت شوم برای مان آمده بود که ای آقای فلان بن فلان ! چون اعتبار گواهینامه رانندگی تان بسر آمده یک توک پا تشریف بیاورید اداره جلیله تا هم چشمان ازرق شامی تان را معاینه کنیم هم بدانیم شما با این پیری و شکستگی و بیحوصلگی آیا صلاحیت نشستن پشت فرمان چهار چرخه علیه السلام را دارید یا نه ؟
کفش و کلاه کردیم رفتیم آنجا ، دیدیم چند تایی به صف ایستاده اند . رفتیم گفتیم : سلامون علیکم . صبحکم الله بالخیر ! انشاالله که حال و احوال تان خوب است ؟ انشاالله که خانم بچه ها همگی سلامت هستند ؟داشتیم میگفتیم انشاالله والده مکرمه هم تر دماغ و سرحال هستند که یارو چشم غره ای بما رفت و با همان زبانی که ما یک کلمه اش را نمیدانیم در آمد که:
What can I do for you Sir?
گفتیم : قربانت برویم ما ، آمده ایم اینجا تصدیق رانندگی مان را تجدید کنیم . انشاالله که حال و احوال خانم بچه ها خوب است؟
بدون اینکه از حال و احوال خانم بچه ها خبری بما بدهند ما را نشاندند جلوی دوربین و یکی دوتا عکس گرفتند و بعدش هم یک عالمه حروف ریز و درشت را نشان مان دادندگفتند : بخوان!
(خوب شد نگفتند اقرا باسم ربک! وگرنه مثل خر توی گل میماندیم .)
بعد از آن تکه کاغذی دست مان دادند گفتند بروید پنجره شماره فلان . رفتیم آنجا . دیدیم یک خانم خوش لباس خوش اخلاق خوش بر و رویی آنجا نشسته است. خواستیم بگوییم انشاالله حال واحوال آقا وآقا زاده ها خوب است که دیدیم فرمودند چهل و یکدلار بسلفید!
چهل و یکدلار سلفیدیم و رفتیم پای کامپیوتر نشستیم به امتحان دادن. حالا هی به خودمان میگوییم ما را باش که در این پیرانه سری دوباره آمده ایمپای امتحان ! هی خودمان را ملامت میکردیمکه : ای آقای گیله مرد ! حضرتعالی که در همه امتحانات زندگی رفوزه شده ای بالا غیرتا کاری بکن این یکی امتحان را رفوزه نشوی و مایه آبرو ریزی قوم وخویش ها را فراهم نکنی!
آقا ! جای تان خالی نشستیم پای کامپیوتر . سی چهل تا سئوال بود . آنهم چه سئوالاتی ، بپیچ به چپ . بپیچ به راست. سر فلان چهار راه رسیدی حق تقدم با کیست؟ آقا جای تان خالی به همه سئوال ها پاسخ دادیم. دست آخر دیدیم روی کامپیوتر مان یک چراغ قرمزی روشن شد که : آی ام ساری مستر گیله مرد ! رفوزه شده ای !
ما را می بینی؟ حالا به زن مان چه بگوییم ؟ بگوییم در این امتحان هم رفوزه شده ایم؟ جواب نوا جونی و آرشی جونی را چه بدهیم ؟ نمیگویند این بابا بزرگ ما چقدر بیسواد است ؟
داشتیم همینطور با خودمان کلنجار میرفتیم دیدیم یک فقره چراغ سبز بما چشمک میزند و میگوید : جناب آقای گیله مرد سخت نگیرید . همین حالا دوباره می توانید امتحان بدهید .
گل از گل مان شکفت و گفتیم این دفعه دیگر از خجالت قوم و خویش ها و نوا جونی و آرشی جونی در میآییم .نشستیم پای کامپیوتر و شروع کردیم به امتحان دادن. بنظر خودمان به همه پرسش ها همپاسخ درست درمان دادیم . آخر سر باز آن چراغ قرمز کوفتی روشن شد که : آی ام ساری مستر گیله مرد!
you did NOT pass the second test
عصبانی شدیمگفتیم کوفت آی ام ساری ، زهر مار آی ام ساری ! ما که به همه سئوالات نکبتی تان جواب درست درمان داده ایم پس چرا دوباره رفوزه مان کرده اید لاکردار ها ؟ ما را غریب گیر آورده اید ؟ ما که شصت سال است پشت فرمان نشسته و رانندگی کرده ایم یعنی هنوز نمیدانیم پای فلان تابلوی توقف ممنوع نباید ایستاد ؟ یعنی نمیدانیمحد اکثر سرعت مجاز در بزرگراهها ۶۵ مایل است( اگر چه خودمان جرات نداریم بیش از ۵۵ مایل برانیم )
داشتیم بکلی نا امید میشدیم دیدیم دوباره روی کامپیوترمان یک چراغ سبز دیگری روشن شده وبما دلداری میدهد که :
Don’t worry Mr Gilemard , try again
گفتیم : قربان معرفت سرکار .دو باره نشستیم پای کامپیوتر . دیدیم آقا بدون توسل به ائمه اطهار و شانزده معصوم ! کاری پیش نمیرود. باید حتما نذر و نیازی بکنیم ( حالا یقه مان را نگیرید که آن دو تا معصوم اضافی را از کدام زنبیل حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله در آورده ایم ).
چه کنیم چه نکنیم ؟ به کدام امامش متوسل بشویمکه متخصص امور رانندگی و راهنمایی باشد ؟ خواستیم اول به ثامن الائمه متوسل بشویم اما دیدیم ایشان متخصص بیماری هایی همچون شقاقلوس و سلاطون و ذات الریه و اینحرفهاست .
یادمان آمد ما یک جعفر طیاری داشتیمکه گویا قرن ها قبل از برادران رایت پرواز میکرده است ! دست به دامان جعفر طیار شدیم وگفتیم : یا حضرت جعفر طیار ! دست مان به دامنت ! یک گوسفند نذرتان میکنیم ما را از این مخمصه برهان !
آقا دو باره نشستیم پای کامپیوتر . به همه پرسش ها پاسخ دادیم . آخر کار دیدیم یکچراغ سبز رنگی بما چشمک میزند میگوید : Congratulations
خدا را هزار مرتبه شکر کردیم آمدیم بیرون . توی راه با خودمان میگفتیم : اگر این جعفر طیار به دادمان نرسیده بودمثل خر توی گل میماندیم ها ! در آنصورت هم میبایست سرزنش عیال مربوطه و قوم خویش های سببی و نسبی را تحمل کنیم هم دوباره چهل و یکدلار دیگر بسلفیم برویم از نو امتحان بدهیم.
حالا آقا توی یکانشر منشر غریبی گیر افتاده ایم و آن این است که فهمیده ایم مزار مقدس حضرت جعفر طیار در اردن است . یعنی ما اگر بخواهیم نذرمان را ادا کنیم باید شال وکلاه بکنیم از سانفرانسیسکو برویم اردن .برویم آنجا نذر مان را ادا کنیم.
دیگر اینکه نمیدانیم قیمت یک راس گوسفندی که چندان چاق وچله نباشد چقدر است ؟میخواهیم ببینیموسع مان میرسد برویم گوسفند بخریم یا اینکه بهتر است با مرحوممغفور جعفر طیار مستقیما وارد مذاکرات دو جانبه بیزنسی! بشویم بلکه بتوانیم تخفیفی بگیریم یکجوریسر و ته قضیه را همبیاوریم !
شما چه پیشنهادی دارید ؟ پیشنهادی بدهید که نه سیخ بسوزد نه کباب ها !
یادتان باشد ماکوفلوس هذا السنه !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر