آقا! ما امروز یک شعر بسیار بسیار زیبا از یک شاعر مسلمان چینی خواندیم حظ کردیم .
پس این آقایان مائوتسه تونگ و لئو شائوچی و نمیدانم شی جین پینگ و چینگ چیان ریزو درشت اینهمه سال به چه کاری مشغول بودند وچه غلطی میکردند که ما هنوز در ممالک محروسه چین و ماچین مسلمان داریم ؛ آنهم شاعر مسلمان ؟
چطور تا حالا خانه وکاشانه شان را بر سرشان خراب نکرده اند ؟ چطور گذاشته اند یک مسلمان بیاید خود را قاطی آدمها بکند شعر هم بگوید ؟
حالا یقه ام را نگیرید که آقا! بیا این شعر را برای مان ترجمه کن .
مگر شما قرآن میخوانید حالی تان میشود چه میخوانید؟
مگر وقتی دعای ندبه و دعای فرج و دعای کمیل و دعای جوشن کبیر و دعای عرفه و دعای ابوحمزه ثمالی و نمیدانم هزار جور ورد و دعا میخوانید میدانید چه شکری میل میفرمایید؟
وقتی ملای محله تان بالای منبر به زبان تازی ها بشما دشنام میدهد و شما همینطور گله گله اشک میریزیدو به پیشانی تان میکوبید و صلوات میفرستید هرگز خواسته اید بدانید چه گفته است و چه میگوید؟
پس چطور است از من میخواهید این شعر لطیف و ظریف چینی را برای تان ترجمه کنم ؟آخر پدر آمرزیده ها !
مگر ملای محله تان عربی میداند؟مگر اومیداند چه چیزی بلغور میکند؟مگر رییس مجلس و رییس جمبورتان فارسی میدانند ؟
مگر وقتی بابا بزرگ تان به رحمت خدا میرود و آقای ملا باشی توی قبرش پای لحد گوش اش را میگیرد و یا عبدالله ابن عبدالله میخواندو سوره نسا را زیر گوشش زمزمه میکند هیچ بنده خدایی میداند چه میگوید ؟ هیچکس آیا می پرسد سوره نسا را چه کار به آن بنده خدایی که به رحمت خدا رفته است ؟ مگر میخواهد بعد از مرگش برایش زن بگیرد که بیخ گوش اش سوره نسا می خواند ؟
دست بر دارید آقا ! این شعر زیبای چینی را بخوانید حظ کنید !
اجرتان هم با آقای کون چون تانک
城阙辅三秦,
风烟望五津。
与君离别意,
同是宦游人。
海内存知己,
天涯若比邻。
无为在岐路,
儿女共沾巾
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر