گفتند : بیایید تظاهرات
گفتیم: تظاهرات برای چه؟
گفتند : برای زن زندگی آزادی
از دور که نگاه کردیم دیدیم صدها پرچم در اهتزاز است . بعضی ها با شیر . بعضی بی شیر . برخی شمشیر دار . برخی بی شمشیر .بعضی شان با خورشید . برخی بی خورشید .
نزدیکتر که شدیم دیدیم عکس های آقای رضا پهلوی روی هواست. خیال کردیم آمده ایم تظاهرات حزب رستاخیز مرحوم ! ترس مان این بود نکند حالا جنگ مغلوبه بشود و خلایق بجان هم بیفتند و چوب و چماق و کلوخ و دشنام و فلاخن به میدان بیاید
راه مان را کج کردیم رفتیم سایه درختی پیدا کردیم ایستادیم به تماشا.
همه جور آدمی آمده بودند . دویست سیصد نفری میشدند . پیر وجوان .زن ومردوکودک. خانم ها با بهترین و شیک ترین لباس ها . با دماغ های تراشیده!
و مردها ولنگار .
از یکی از برگزار کنندگان پرسیدیم : این عکس ها چرا بالاست؟ مگر این تظاهرات سلطنت طلب هاست ؟
با ناراحتی گفت : آقا ! نمیدانی از اول صبح ما چه مکافاتی داریم. اینها دونفرند . از اول صبح آمده انداینجا ، عکس رضا پهلوی را با خودشان آورده اند . هر چه خواهش و تمنا میکنیم از بالا بردن عکس این وآن خودداری کنند به گوش شان فرونمیرود . هی میآیند جلوی صف می ایستند و خود نمایی میکنند .
ما رفتیم گوشه ای ایستادیم به تماشا. و حیرتی و حسرتی .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر