« از حرف های محمد علی جمالزاده»
پدرم میخواستند مرا برای ادامه تحصیل به بیروت بفرستند .
عده ای از دوستان پدرم برای بدرقه من آمده بودند .پدرم سرش را گذاشت بیخ گوش من و آهسته گفت :
-بابا جان !آنجا که رفتی خوب درس بخوان و دیگر اینجا بر نگرد و اگرخواستی زن بگیری زن فرنگی بگیر .
بعد با صدای بلند قل هو الله خواند و دور سرم فوت کرد که یعنی دعای سفر خوانده اند .
و حالا همانطور که می بینید زنم آلمانی است.
———-
**سید جمال الدین واعظ اصفهانی - پدر محمدعلی جمالزاده- از سخنوران بنام جنبش مشروطیت و از رهبران این نهضت بزرگ مدنی بود که پس از بمباران مجلس شورایملی توسط قزاقان محمد علیشاه قاجار به همدان گریخت و سپس در زندان بروجرد به قتل رسید
دیگر ماجراهای مربوط به جمالزاده را می توانید در iroon.comبخوانید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر