می پرسد : چگونه ای آقای گیله مرد ؟
میگویم : آن به که نپرسی تو و ما نیز نگوییم
میگویم : چرا نمیشود ؟ فقط سئوال های شرعی نباشد که مثل خر در گل میمانیم
میگوید : چند سال است در ینگه دنیا هستی ؟
میگویم : چهل سال
می پرسد : میشود بما بگویی این گرینگوهای امریکایی چرا اینقدر به پروانه علاقه دارند ؟
میگویم : پروانه ؟
میگوید : بله آقا ! پروانه . همان که اینها میگویند باتر فلای . به هر امریکایی که نگاه میکنی یا روی سینه اش یا روی بازویش یا روی ساق پایش شکل یک پروانه را خالکوبی کرده است . آنهایی هم که خالکوبی نکرده اند گردنبندی ؛ گوشواره ای ؛ چیزی به شکل پروانه به گردن خودشان آویخته اند . میشود بما بگویی حکمت این کار چیست ؟
میگویم : ببین کاکو ! در میان همه موجودات عالم ؛ پروانه از معدود جاندارانی است که بدست خود برای خود زندان میسازد و آنگاه خود این زندان خود ساخته را میشکند و به فراسوی آفاق پرواز میکند . پروانه نماد قدرت است . مظهر توانایی ها ی نهفته در درون هر موجود جانداری است .نماد آن است که میتوان هر قفل و زنجیری را شکست و به هر جا که دلت خواست پر کشید .نماد آن است که انسان می تواند زندانبان و زندانساز خویش هم باشد .
آنگاه چند بیتی از این شعر مولانا را برایش میخوانم :
بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم - وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بیآب را کاین خاکیان را می خورند - هم آب بر آتش زنم هم بادهاشان بشکنم
امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم - تا گردن گردن کشان در پیش سلطان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی - پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم
گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می - دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم - گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر