رفته ام چند تا بوته گوجه فرنگی خریده وآورده ام توی باغچه خانه ام کاشته ام . هر بوته اش را ۹ دلار خریده ام . دوازده دلار پول کود شیمیایی و دوازده دلار هم پول خاک داده ام .
بوته را کاشته ام . آب شان داده ام . نوازش شان کرده ام . شب ها نگران شان بوده ام نکند سرما زده بشوند ! صبح که از خواب پا میشوم اولین کاری که میکنم بدوبدو میروم سراغ شان ببینم گوجه های نازنینم از دیشب تا حالا قد کشیده اند یا نه؟
بوته ها قد کشیده اند . چند تای شان گل زده اند . گل های زرد رنگ .
نگاه شان میکنم . کیف میکنم . با آنها حرف میزنم . انگار بار همه رنج های عالم از دوشم بر داشته میشود . ناز شان هم میکنم . روزی ده بار میروم نگاهی بهشان می اندازم نکند بلایی سرشان آمده باشد
اگر بوته ها به بار بنشینند هر گوجه ای که برداشت کنیم پای من ده دلار تمام شده است .مادرم در لاهیجان در حیاط خانه مان باغچه ای داشت. گوجه و خیار میکاشت . یکشاهی هم پول بوته و خاک و کود شیمیایی نمیداد اما برای مصرف شش ماه مان گوجه داشتیم . چه گوجه های خوشمزه ای هم . به گوجه هم میگفتیم پامادور!
پامادور دیگر چه زبانی است ؟روسی است ؟ ترکی است ؟ به مرغابی هم میگفتیم خوته کا !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر