دنبال کننده ها

۷ فروردین ۱۴۰۲

روز نوشت

آقا معلم
با نوا جونی و آرشی جونی رفته بودیم رستوران.
یک آقایی آنجا یک پارچه ای دستش گرفته بود تند تند میزها را تمیز میکرد . از این میز میرفت سر آن میز ،
تا چشمش به بچه ها افتاد آمد سراغ شان . سلام علیکی کرد و‌حال و احوالی پرسید و کمی هم سر بسر آرشی جونی و نوا جونی گذاشت و کلی هم‌ ما را خندانید و دوباره رفت سر کارش.
از بچه ها پرسیدم ؛ این آقا کی بود ؟
گفتند : بابا بزرگ ! این آقای فلانی است . معلم مدرسه ماست .
———-
دعا کنید
دوباره در امریکا یک دیوانه ای رفته است توی یک‌مدرسه ای بچه ها را به گلوله بسته و شش نفرشان را کشته است
قاتل این بار زنی است که در همان مدرسه درس خوانده بود
داشتم به حرف های رییس پلیس ناشویل گوش میدادم . میگفت بروید دعا کنید تا دیگر از این اتفاق ها تکرار نشود !
گفتم : پدر آمرزیده ! اگر قرار بود دعای کسی کارساز بشود تا حالا هیچ معلمی در هیچ جای جهان زنده نمانده بود
———
بهشت
میدانید چه آرزویی دارم ؟
آرزو‌دارم بهشت و جهنمی وجود داشته باشد !
میدانید چرا ؟
برای اینکه ببینم این آدم های نابکاری که در این دنیا اینهمه زجر مان داده اند در آن دنیا تاوان پس میدهند
در این دنیا که ما زورمان به آنها نرسید . دق کردیم والله.
———-
آقای ملک الموت
سفیر فرانسه رفته بود خانه پروفسور احمد سمیعی گیلانی از او‌تجلیل کرده بود
درست یک روز بعدش جناب ملک الموت رفته بود همانجا یقه بیچاره پیرمرد را گرفته بود که : یالله ! پاشو برویم.
ملک الموتی چنین حسود هم نوبر است والله! خب مرد حسابی نمی توانستی دو روز دندان روی جگر بگذاری ؟
ما یک نامه ای برای آکادمی جوایز نوبل فرستاده ایم خواهش کرده ایم لطفا از دادن هرگونه جایزه ای مایزه ای بما خودداری بفرمایید! ترس مان این است این آقای ملک الموت از روی حسادت فردایش یقه مان را بگیرد ما را با خودش ببرد آن دنیا .
ملک الموت هم ملک الموت های قدیم ! آنها یک‌ذره معرفت داشتند والله
استالین
این را امروز جایی خواندم:
تروتسکی چند ماه قبل از ترورش بدست مزدوران استالین به رفقایش گفته بود که اگر استالین میدانست به چه جنایتکاری تبدیل میشود در همان ایام جوانی خودکشی میکرد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر