این نوه جان مان - نوا جونی- فرزند ننه دریاست. هر جا آب ببیند شیرجه میزند توی آب و همچون مرغابی ها در آب غوطه میخورد .
امروز یقه مان را گرفته بود که : بابا بزرگ برویم استخر .
میگویم : آی به چشم .
راه افتادیم برویم . به آرشی جونی میگوییم : نمیآیی؟
میگوید : نوچ
میپرسیم : چرا ؟
میگوید : آب استخر سرد است . من آب سرد دوست نمیدارم.
با نوا جونی راه می افتیم میرویم استخر . نوا جونی توی آب هنر نمایی میکند . میخواهد به بابا بزرگ نشان بدهد اگرچه یک دختر امریکایی است اما رگ و ریشه اش به دریا و آب و لاهیجان و آبشار پیوند می خورد .
یکی دو ساعتی آنجا میمانیم و نوا جونی وقتی خوب خسته میشود میگوید : بابا بزرگ ! حالا برویم بستنی بخوریم
یک بستنی هم برای آرشی جونی میگیریم تا عدالت اسلامی! را رعایت کرده باشیم .
و من با خودم زمزمه میکنم :
من از مزارع سبز شمال میآیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر