سال های سال میدانستیم که " عمر زاغ از بهر سرگین خوردن است " اما دیر زمانی بود در کار دنیا مات مانده بودیم و ساده لوحانه به خودمان میگفتیم مگر میشود یک انقلاب مردمی که وعده آزادی و آبادی و عدالت و برابری میداده است کارش به چنین گنداب بویناکی بکشد و یک مشت راهزن بخو بریده آدمخوار میراث خوار آن بشوند ؟ تا اینکه چشم مان به کتاب " پشت پرده های انقلاب " نوشته آقای حسین بروجردی پاسدار سابق افتاد و آنوقت بود که حالی مان شد آب از سرچشمه گل آلود بوده و مقصد و مقصود این آقایان از همان روز اول ؛ چپاول و غارت و آدمکشی بوده و میخواسته اند خر خودشان را از پل بگذرانند . بقول مولانا:
آب از سر تیره است ای خیره چشم
پیش تر بنگر ؛ یکی بگشای چشم
حالا یکی دو صفحه این کتاب را با هم ورق میزنیم تا بفهمید ما چه ملت خوشباور ساده لوح نادانی بوده ایم
آقای بروجردی در اعترافنامه خود می نویسد:
**** وقتى خمينى از پاريس به ايران آمد ، همه تصور ميكردند كه خمينى در مدرسه رفاه زندگى ميكند . در صورتى كه خمينى در آنجا ساكن نبود . روز ها می آمد كار هايش را انجام ميداد و شب ها از در پشتى مدرسه رفاه به خانه حاج " ل " ميرفت . اوايل انقلاب كه كسانى ميآمدند خمينى را ببينند و يا زنان و دختران مى توانستند نامه بنويسند و در صندوق شكايات بيندازند ، از جمله زنان نامه مى نوشتند و اعلام ميكردند كه حاضرند صيغه امام شوند ! اين نامه ها به دست آقاى هادى غفارى ميرسيد ، او هم با اين زنان تماس ميگرفت . چند تايى را خودش صيغه كرد و چند تا را ظاهرا حواله داد به آقايان ديگر ...
س - علما و روحانيون ؟؟
ج -- بله ، آنهايى كه با او رابطه داشتند. هادى غفارى اموال آقاى محمود پور كاظمى و سيد جلال تهرانى صاحب شركت استار لايت را گرفت و بعد بنياد " الهادى " را در تهران درست كرد . آقاى مظفريان و خانمش را در فرودگاه گرفتند كه در پاى گچ گرفته خانمش مقدار خيلى زيادى اشياى قيمتى و برليان بوده كه تخمين ميزدند حدود صد ميليون تومان ميشد. آنها را گرفتند و مقدار زيادى پول پياده اش كردند و آزادش كردند. كسانى كه مى آمدند آقاى خمينى را ببينند ، پيش از ديدن او چك هاى مختلف ميدادند. مثلا آقاى ناصر كد خدا كه بعدا به جرم ربا خوارى او را گرفتند، حدود پنج ميليون داد . يكى ديگر از طرف صنف دوچرخه سازان آمده بود به اسم حاجى سه كله يا اسمى شبيه اين ، حدود پنج ميليون هم او داد . يا آقاى ناصر اديب رييس اتحاديه ماشين فروشان چيزى حدود پانزده ميليون داد.
حاجى معنوى صاحب كارخانه كفش وين يا كفش بلا ، چيزى حدود پنج ميليون داد . حاج عباس حسين زاده هم حدود بيست ميليون داد . آقاى شهابى از صنف سراجان و فروشنده چرم مصنوعى و مشمى هفت ميليون داد . برادران زين العابدينى در كار چتر و چرخ خياطى بودند حدود هفت ميليون دادند . حاج آقا بلور چى هم همينطور . هر كدام چك ميدادند كه نام برخى از بانك هايش يادم هست . خلاصه ، هر كدام قبل از ديدن خمينى اول پول ميدادند
س -- چه كسى اين پول ها را ميگرفت ؟؟
ج -- آقاى اشراقى . تمام اينها چك بود
س-- يعنى اول بايد پيش آقاى اشراقى داماد آقاى خمينى مى رفتند و بعد پيش آقاى خمينى ؟؟
ج -- بله ، قبل از ديدن ، حتما بايد پيش اشراقى مى رفتند . يعنى آنجا تخليه مالى ميشدند و بعد ميرفتند پيش خمينى . بدون ديدن آقاى اشراقى ديدار آقاى خمينى امكان پذير نبود ........
نقل از كتاب : " پشت پرده هاى انقلاب اسلامى . اعترافات حسين بروجردى " از انتشارات نشر نيما . به كوشش و ويرايش بهرام چوبينه . صفحات 248 تا 253
بی جهت نیست که ناصر خسرو میگوید : ابلیس فقیه است گر اینان فقهایند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر