بدهکاری !
پسرم می پرسد : بابا ! شما وقتی سی ساله بودی چقدر بدهکاری داشتی ؟
تاملی میکنم و میگویم : هیچ !
با حیرت می پرسد : هیچ ؟ مگر دانشگاه نرفته ای درس نخوانده ای ؟
میگویم : چرا ، اما دانشگاه مان مجانی بود ، شهریه نمیدادیم ، به ما کمک هزینه تحصیلی هم میدادند . خوابگاه و ناهار ارزان هم میدادند . چلوکباب یک تومانی ! اتوبوس و سینمای مان هم مجانی بود .
میگوید : میدانی حالا من در سن سی سالگی چقدر بدهی دارم ؟
میگویم : نه ! دقیقا نمیدانم
میگوید : چهار صد و شصت هزار دلار !
کله ام سوت میکشد . می بینم طفلکی برای هفت سال درس خواندن در دانشگاه استنفورد و گرفتن مدرک دکترا چهار صد و شصت هزار دلار شهریه داده است .
می پرسم : حالا چطور میخواهی این چهار صد و شصت هزار دلار را باز پرداخت کنی ؟
میگوید : مادام العمر !
تاملی میکنم و میگویم : هیچ !
با حیرت می پرسد : هیچ ؟ مگر دانشگاه نرفته ای درس نخوانده ای ؟
میگویم : چرا ، اما دانشگاه مان مجانی بود ، شهریه نمیدادیم ، به ما کمک هزینه تحصیلی هم میدادند . خوابگاه و ناهار ارزان هم میدادند . چلوکباب یک تومانی ! اتوبوس و سینمای مان هم مجانی بود .
میگوید : میدانی حالا من در سن سی سالگی چقدر بدهی دارم ؟
میگویم : نه ! دقیقا نمیدانم
میگوید : چهار صد و شصت هزار دلار !
کله ام سوت میکشد . می بینم طفلکی برای هفت سال درس خواندن در دانشگاه استنفورد و گرفتن مدرک دکترا چهار صد و شصت هزار دلار شهریه داده است .
می پرسم : حالا چطور میخواهی این چهار صد و شصت هزار دلار را باز پرداخت کنی ؟
میگوید : مادام العمر !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر