یکی میگفت : فلانی از آب کره میگیرد .
آن دیگری درآمد که : اینکه چیزی نیست . من از باد پول در میآورم !
پرسیدند : چیکاره ای ؟
گفت : نوازنده قره نی !
آن دیگری درآمد که : اینکه چیزی نیست . من از باد پول در میآورم !
پرسیدند : چیکاره ای ؟
گفت : نوازنده قره نی !
رفته بودیم از یکی از این فروشگاههای زنجیره ای مواد خوشبو کننده هوا خریداری کنیم
وقتی برگشتیم خانه دیدیم روی جعبه اش نوشته است ساخت چین
گفتیم : خدا به داد مان برسد . جعبه را باز کردیم و کپسول را فشار دادیم و دیدیم فقط باد است که از آن خارج میشود ! باد خالص . باد ناب چینی ! نه عطری ، نه بویی، نه حتی بوی پهنی !
یکی دو بار دیگر هم فشارش دادیم و فیس فیسی کرد و تمام . فهمیدیم که آقایان چینیان بما امریکا نشینان ببو باد میفروشند ! آنهم چه بادی ؟حالا چرا این بنجل های چینی بازار های امریکا را فتح کرده اند الله اعلم !
وقتی برگشتیم خانه دیدیم روی جعبه اش نوشته است ساخت چین
گفتیم : خدا به داد مان برسد . جعبه را باز کردیم و کپسول را فشار دادیم و دیدیم فقط باد است که از آن خارج میشود ! باد خالص . باد ناب چینی ! نه عطری ، نه بویی، نه حتی بوی پهنی !
یکی دو بار دیگر هم فشارش دادیم و فیس فیسی کرد و تمام . فهمیدیم که آقایان چینیان بما امریکا نشینان ببو باد میفروشند ! آنهم چه بادی ؟حالا چرا این بنجل های چینی بازار های امریکا را فتح کرده اند الله اعلم !
در دوره آن اعلیحضرت رحمتی - که الهی نور به قبرش ببارد !- ما در تبریز دانشجو بودیم . یک رفیقی داشتیم که گهگاه می نشستیم با هم ورق بازی میکردیم . شرط مان هم این بود هر کس ببازد هر وقت شب و نیمه شب هم که باشد باید برود یک قوطی کمپوت گیلاس بخرد بیاورد .
یک شب ما مثل همیشه بازنده شدیم . ساعت از دوازده شب هم گذشته بود . هوا هم آنچنان سرد بود که استخوان های آدمی میچایید .
ما پاشدیم و شال و کلاه و پاتاوه کردیم و شش هفت تا چهار راه را گذشتیم و یک دکان بقالی پیدا کردیم و یک فقره کمپوت گیلاس خریدیم و خوش و خندان آمدیم خانه . کمپوت را که باز کردیم دیدیم بجای گیلاس خیار شور در آن چپانده اند ! حالا بماند که چقدر خندیدیم و چقدر قسم آیه خوردیم که ما را دو باره آن نصفه شبی برای خریدن کمپوت گیلاس نفرستند . یادم میآید یکبار هم یک قوطی خمیر دندان خریده بودیم که نصفش خمیر بود و مابقی اش باد !
یک شب ما مثل همیشه بازنده شدیم . ساعت از دوازده شب هم گذشته بود . هوا هم آنچنان سرد بود که استخوان های آدمی میچایید .
ما پاشدیم و شال و کلاه و پاتاوه کردیم و شش هفت تا چهار راه را گذشتیم و یک دکان بقالی پیدا کردیم و یک فقره کمپوت گیلاس خریدیم و خوش و خندان آمدیم خانه . کمپوت را که باز کردیم دیدیم بجای گیلاس خیار شور در آن چپانده اند ! حالا بماند که چقدر خندیدیم و چقدر قسم آیه خوردیم که ما را دو باره آن نصفه شبی برای خریدن کمپوت گیلاس نفرستند . یادم میآید یکبار هم یک قوطی خمیر دندان خریده بودیم که نصفش خمیر بود و مابقی اش باد !
حالا ما نمیدانیم باد فروشی را چینی ها از ما ایرانی ها یاد گرفته اند یا ما از آنها ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر