دنبال کننده ها

۱ مهر ۱۳۹۷

دیدار با آقای لنین


دیدار با آقای لنین !
رفته بودیم دیدن آقای لنین . آقای ولادیمیر ایلیچ لنین . آقای لنین آنجا - در سیاتل -کنار خیابان ، مثل شاخ شمشاد ایستاده بود و برای رهگذران و آدمهای کنجکاو دست تکان میداد . گیرم که کسانی یا ناکسانی پنجه هایش را به رنگ خون آغشته بودند . همان کلاه معروفش را به سر داشت . نمیدانم لبخند هم میزد یا اخم کرده بود .
آنجا ، همان نزدیکی ها ، آقای سند باد کباب میفروخت . فلافل هم میفروخت .آنسوترک ، آقای پانی نی دکان ساندویچ فروشی داشت . غذاهای ایتالیایی میفروخت . ما نه فلافل خریدیم و نه دستپخت آقای پانی نی . شب را مهمان بودیم . مهمان علی آقا . قرار بود بساط کباب و شراب راه بیندازد .
دیدن آقای لنین با آن هیبت و جبروتش در سیاتل ، در قلب ینگه دنیای امپریالیستی ،
پرسشی را در ذهن و ضمیرم به جولان در آورد : لنین اینجا چیکار میکند ؟ چگونه پیکره ای چنین عظیم در اینسوی دنیا سر در آورده است ؟ پاسخش را از علی جان شاعر - علی راد بوی - بشنوید :
همانطور که مشاهده می کنید مجسمه از آن ولادیمیر ایلیج لنین است. مردی که نود و هشت سال پیش عظیم ترین انقلاب کارگری جهان را رهبری کرد وتمام دنیا را به لرزه انداخت. قرار بر این بود که جامعه ای سوسیالیستی برقرار کنند که هرگز برقرار نشد. حالا چرا؟ چون وچندش در حوصلهُ این نوشته نیست .
این مجسمه از برنزساخته شده است. حدود هشت تن وزن دارد. سازنده اش امیل ونکوف مجسمه ساز پرسابقه ای است که تا بحال کار هایش را در اروپا وآمریکا به نمایش گذاشته و تقدیرشده است. امیل این مجسمه را در مدت ده سال ساخته است. در سال 1988 در شهر پاپرت سلواکیا نصب شده است ودر سال 1989 یعنی بعد از فقط یک سال، همزمان با فرو پاشی شوروی ، پائین کشیده شده است.
تا این جای قضیه موضوع نه غریب است ونه عجیب، ولی این که همین مجسمه هم اکنون در یکی از زیباترین و از نظراقتصادی پررونق ترین شهر های آمریکا ، شهری که خاستگاه مایکروسافت، بوئینگ، استارباکس، کاستکو، ورهاسر وغیره وغیره است نصب شده باشد، هم غریب است و هم عجیب!
بله، این مجسمه اینک سال هاست که درمحلهُ (فری مانت) شهر سیاتل نصب شده و به یکی از نقاط دیدنی و توریستی منظقه تبدیل شده و بقول کسبه واهالی محل، موجب رونق کسب وکار نیز شده است.
و اما داستان رسیدن این مجسمه به سیاتل .
آقای لوئیس کارپنتر یک وترن آمریکائی که در پاپرن سلواکیا تدریس می کرد وسررشته ای هم درشناخت کار های هنری وعتیقه جات داشت، روزی این مجسمه را در حالی که در میان گل ولای و آت آشغال های دیگر در یک انبار رو باز افتاده بود می بیند و به کیفیت هنری آن پی می برد ومطلع می شود که کار ونکوف است.همین باعث می شود که آقای کارپنتر دست به کار شود.
آقای کارپنترعازم آمریکا می شود و ازمحل اعتبار منزل مسکونی اش از بانک وام می گیرد، برمیگردد، مجسمه را میخرد و با کشتی وارد سیاتل میکند.
تلاش های آقای کارپنتر برای میلیونرشدن از طریق فروش مجسمه اش، ره به جائی نمی برد و از بخت بد اش در سال 1994 در اثر تصادف اتومبیل دار فانی را وداع می کند. ولی مال بد و بدهی بانک همچنان بیخ ریش بقیهُ خانواده سنگینی میکند. خانوادهُ آقای کارپنتر بعد از صلاح ومصلحت فراوان سرانجام با شورای شهر (فری مانت) به توافق میرسند که مجسمه بطور موقت درجائی درفری مانت نصب شود تا مشتری هنرشناسی از راه برسد. قیمت تعیین شده یکصدوپنجاه هزار دلار بود که قرار بود از این مبلغ، کمیسیونی هم به شورای شهر فری مانت برسد تا خرج نیاز های هنری شهر گردد. خلاصه این که گویا خانواده‌ی اقای کارپنتربعد از سال ها انتظاراز خیر فروش مجسمه لنین گذشته و راحتش کذاشته اند.
من این مجسمه را اولین بار قبل از اینکه نصب شود بدون اینکه از وجود آن در سیاتل هیچگونه اطلاعی داشته باشم، بطور اتفاقی در میان آت آشغال ها ی یک انبار روبازدر محلهُ فری مانت دیدم و شدیدا جا خوردم ومنقلب شدم. مانده بودم که تاریخ با سازندگان خود چه می کند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر