سلطان صاحبقران
سلطان صاحبقران ، شاهنشاه قدر قدرت ناصر الدین شاه قاجارقصد سفر کربلا و نجف داشت . میرفت پابوس امامی که سر نداشت . میرفت پابوس امام دیگری که فرق سرش به شمشیر ابن ملجم شکافته شده بود .
در کرمانشاه ، با خدم و حشم ونوکران و پاچه خواران بیتوته ای شبانه کرد ....
مابقی داستان را از قلم خود او بخوانید :
در کرمانشاه ، با خدم و حشم ونوکران و پاچه خواران بیتوته ای شبانه کرد ....
مابقی داستان را از قلم خود او بخوانید :
«.... شب را در کرمانشاه بیتوته کردیم ، جماعت کثیری آمده بودند به تظلم خواهی .
گویا والی آنجا ظلم را از حد گذرانده است .
سر خلق نبودیم . دادیم همه را چوب مفصل زدند »
- بنقل از : سفرنامه عتبات -
گویا والی آنجا ظلم را از حد گذرانده است .
سر خلق نبودیم . دادیم همه را چوب مفصل زدند »
- بنقل از : سفرنامه عتبات -
ما وقتی این داستان شاهانه را خواندیم نمیدانیم چرا به یاد تشنه کامان خرمشهر افتادیم . بیچاره ها آب میخواستند گلوله نثارشان شد
همچنین به یاد آن قاری قرآن شیر خشت مزاجی افتادیم که ....
لعنت به شیطان . آدم بیاد چه چیزهایی می افتد !
برویم یکی دو رکعت نماز وحشت بخوانیم بلکه این شیطان رجیم دست از سرمان بر دارد و ما را بیاد چیزهای دیگری نیندازد !
همچنین به یاد آن قاری قرآن شیر خشت مزاجی افتادیم که ....
لعنت به شیطان . آدم بیاد چه چیزهایی می افتد !
برویم یکی دو رکعت نماز وحشت بخوانیم بلکه این شیطان رجیم دست از سرمان بر دارد و ما را بیاد چیزهای دیگری نیندازد !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر