آقای قاضی القضات
آرشی آمده است نشسته است کنارم . اسباب بازی هایش را هم آورده است چیده است روی قالی .ده بیست تایی کامیون و اتوبوس و وانت و هواپیما .آنها را در یک خط مستقیم ردیف کرده است و سرگرم بازی است . من هم تماشایش میکنم . بیاد کودکی های خودم می افتم. روزهایی که با یک قوطی خالی کبریت برایم کامیونی درست میکردند و ساعتها با آن سرگرم میشدم.
نوا از راه میرسد . با لگد میزند بساط آرشی جونی را به هم میریزد! بگمانم حسودی اش شده است. نوا خیال میکند بابا بزرگ فقط مال اوست . کسی حق ندارد به بابا بزرگ نزدیک بشود .
آرشی به گریه می افتد . میروم بساطش رادوباره روبراه میکنم .پا میشود و گریه کنان چنگ در موهای نوا می اندازدویک مشت موهای سرش را می کند .
نوا هم به گریه می افتد. حالا دو تایی گریه میکنند .
آرشی را بغل میکنم و میگویم نباید چنگ در موهای خواهرش بیندازد . حالا کمی آرام شده است .نوا را بغل میکنم و ناز ونوازش اش میدهم و میگویم آرشی هنوز بچه است و نمیداند که نباید چنگ در موهای خواهرش بیندازد .میشوم قاضی القضات !
. نوا میرود بیست سی تا عروسک میآورد و روی مبل ها می چیند .دو تایی آرام میشوند. صلح بر قرار میشود . من هم می نشینم و تماشای شان میکنم
حالا تعجب من این است که چرا آقای دانولد ترامپ شخص شخیص مارا بعنوان قاضی القضات دادگاه عالی امریکا به کنگره معرفی نکرده است ؟
نوا از راه میرسد . با لگد میزند بساط آرشی جونی را به هم میریزد! بگمانم حسودی اش شده است. نوا خیال میکند بابا بزرگ فقط مال اوست . کسی حق ندارد به بابا بزرگ نزدیک بشود .
آرشی به گریه می افتد . میروم بساطش رادوباره روبراه میکنم .پا میشود و گریه کنان چنگ در موهای نوا می اندازدویک مشت موهای سرش را می کند .
نوا هم به گریه می افتد. حالا دو تایی گریه میکنند .
آرشی را بغل میکنم و میگویم نباید چنگ در موهای خواهرش بیندازد . حالا کمی آرام شده است .نوا را بغل میکنم و ناز ونوازش اش میدهم و میگویم آرشی هنوز بچه است و نمیداند که نباید چنگ در موهای خواهرش بیندازد .میشوم قاضی القضات !
. نوا میرود بیست سی تا عروسک میآورد و روی مبل ها می چیند .دو تایی آرام میشوند. صلح بر قرار میشود . من هم می نشینم و تماشای شان میکنم
حالا تعجب من این است که چرا آقای دانولد ترامپ شخص شخیص مارا بعنوان قاضی القضات دادگاه عالی امریکا به کنگره معرفی نکرده است ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر