دنبال کننده ها

۱۲ آبان ۱۴۰۳

باران

امروز اینجا باران میبارد . کنار پنجره نشسته ام و به ریزش باران چشم دوخته ام . بوی خاک میآید . عطر زمین میآید . زمینی که با آن نامهربانیم .
به تماشای باران نشسته ام . چقدر زیباست . دلم میخواهد زیر باران راه بروم . بروم از مادر زمین بخاطر نا مهربانی هایمان پوزش بخواهم .
این
فصلِ دیگری‌ست
که سرمایش
از درون
درکِ صریحِ زیبایی را
پیچیده می‌کند.
یادش به خیر پاییز
با آن
توفانِ رنگ و رنگ
که برپا
در دیده می‌کند!
«شاملو»
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Banoo Saberi and 32 others

هالووین

هالووین
نوا جونی و آرشی جونی - 2024
May be an image of 2 people
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Nasser Darabi and 72 others

نامه فتحعلیشاه به آقای عظما

جناب آقای عظما
ما فتحعلی شاه ملقب به خاقان مغفور همراه خاقان شهید آقا محمد خان وخاقان مبرور محمد شاه وخاقان شهید ثانی ناصرالدین شاه هر روز دور هم می‌نشینیم به مملکت داری شما می‌خندیم، ما که اینقدرمی خندیم خدا می‌داند این پهلوی‌ها که به مملکت داری ما هم می‌خندیدند به شما چقدرمی خندند. البته باید بفرمایم که در اینجا همه پادشاهان گذشته خوشحالند برای این که شما روی همه سلسله‌های پادشاهی را سفید کردید، راستش را بخواهید ما یعنی خاقان مغفور از بقیه خیلی خوشحال تریم برای اینکه اسم ما در دویست سال گذشته در راس لیست کسانی بود که بخشی از خاک مملکت را بر باد دادند، خوشبختانه شما ما را از صدرنشینی پایین آوردید و خودتان صدرنشین شدید. ما البته جنگ کردیم و جنگ را باختیم، مثل شما قاسم سلیمانی مان را به دربار تزار روسیه و علی لاریجانی مان را به دربار خاقان چین نفرستادیم که بخش‌هایی از مملکت را واگذار کنیم و تازه آن‌ها طاقچه بالا هم بگذارند. ما البته خطای خود را می‌پذیریم و شرمساریم ولی این جنگ را هم لباسی‌های شیاد شما توی دامن ما گذاشتند، حکم جهاد دادند، گفتند ناموس زنان مومنه ما در بلاد کفر بر باد رفت و حالا، هم لباسی شیاد‌شان در مشهد پرچم بی‌ناموسی هوا می‌کند. می‌خواستند اگر به جنگ نرویم، چهارزن عقدی وصد زن صیغه‌ای ما را به ما حرام کنند. قبول کنید که اگر این کار را می‌کردند خیلی به ما سخت می‌گذشت و خاطر خطیر ما مکدر می‌شد. ما اگر می‌دانستیم در این دنیا چه خبر است، عبدالواحد خاصه تراش رامی فرمودیم ریش این پدر سوخته‌ها را از ته بتراشد و دستور می‌دادیم از صبح تا شب گل لگد کنند و خشت بمالند و اسفلشان را در همان دنیا سافلین می‌کردیم.
یکی از چیزهایی که در اینجا اسباب تفریح ماست دیدن قیافه منورالفکر هایی است که جاده صاف کن شما شدند، همه شرمسار و سر در گریبانند، همان که فضل‌الله نوری را شهید بردار خواند، و آن دیگری که از بام تا شام دم از شیعه علوی شیعه صفوی می‌زد، و آن یکی دیگر که اصرار داشت که بازگشت به خویشتن خویش کند و شما او را به زور به خویشتن خودش فرستادید والان در اینجا زور می‌زند که از خویشتن خویش بیرون بیاید. قیافه رفیق پنجاه ساله ساده لوح‌تان که شما را بر خر مراد سوار کرد و شما به او آب استخر نوشاندید هم دیدن دارد. از احوال امام تان جویا باشید، اینجا یک گوشه‌ای نشسته و از صبح تا شب استدلال می‌کند که فارسی او از فارسی مرحوم رئیسی بهتر است.
( ما نمیدانیم این طنز قدیمی را از کجا کش رفته ایم ! اگر نویسنده اش پیدا شد ما حاضریم حق البوق شان را تمام‌و‌کمال پرداخت کنیم . البته به ریال ایرانی ! )
May be an image of text
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Naghi Pour and 46 others