دنبال کننده ها

۱۳ خرداد ۱۴۰۳

سفرنامه (۲)

(کالیفرنیا ۲۴ ماه مه ۲۰۲۴)
از خانه مان که راه افتادیم گرمای هوای شهرمان هفتاد درجه فارنهایت بود . به گل های مان آب دادیم و دست نوازشی به سرشان کشیدیم و‌گفتیم : دلتنگی نکنید ها ! بچه های خوبی‌باشید تا ما برگردیم .
به لس آنجلس که رسیدیم دیدیم آسمان ابری و پاییزی ‌و سرد است .
معمولا این وقت سال گرمای هوا باید بالای صد درجه فارنهایت باشد اما مابندگان حضرت باریتعالی آنقدر در نظم و نظام طبیعت دستکاری کرده و آنقدر چوب توی هر چه نابدتر زمین و آسمان چپانده ایم که دیگر بهار ‌وتابستان ‌و پاییز و‌زمستان قر و قاطی شده و آدم وسط تابستان اگر خواست جایی برود بایدمحض‌احتیاط با خودش چتر و بادبزن و پالتو و احتمالا دستکش و‌کلاه پشمی بردارد تا بقول خدا بیامرز حاج آقا نوروزعلی از بلایای ارضی و‌ ارزی و عرضی و سماوی محفوظ و‌محروس بماند !
بزرگراه شماره پنج جنوبی را گرفتیم پیش راندیم ، اگرچه سه چهار روز تعطیلی در پیش است اما بدون گرفتار شدن در راه بندان های موسمی به لس آنجلس رسیدیم .(بزرگراه شماره پنج محل رفت و آمد کامیون هاست. از سانفرانسیسکو تا لس آنجلس شاید ده هزار کامیون دیدیم که همه شان بالای هفتاد مایل در ساعت میراندند )
در این فاصله چهار صد ‌وپنجاه مایلی تا چشم کار میکند مزرعه است و باغستان ‌و دامداری .کران تا به کران باغات بادام است و گیلاس است و پسته است و زرد آلو است و انار .
از کنار شهری گذشتیم نامش کرمان. اینسوی و‌آنسوی جاده باغات پسته . تا همین چهل پنجاه سال پیش مردم امریکا نامی از پسته و انار شنیده بودند اما حالا در پی مهاجرت گسترده ایرانی ها ، میلیون ها هکتار مزارع پسته و انار در کالیفرنیا بوجود آمده و امریکا را به یکی از عمده ترین تولید کنندگان و صادر کنندگان پسته تبدیل کرده است.
نزدیکی های لس آنجلس افتادیم به تله ترافیک. خدای من ! چه جنگل مولایی ؟ خدای من چه اقیانوسی از اتومبیل ها؟ .
از لس آنجلس تا هتل مان در «نیوپورت بیچ » شاید سی چهل مایل نبود اما دو ساعت و نیم توی ترافیک جان کندیم تا رسیدیم هتل مان .
و ماکه در شهرک های کوهستانی زندگی میکنیم و در شهرمان نه ترافیکی هست و نه غوغای روندگان و رانندگان ، دیدن سیل اتومبیل ها و شیوه رانندگی خلایق براستی حیرت انگیز است و‌مدام از خودمان می پرسیدیم این مردم چطوری در چنین جنگل مولایی زندگی میکنند ؟
و اما داستان بنیانگذاری لس آنجلس این است که :در چهارم سپتامبر ۱۷۸۱ چهارده خانواده مهاجر -متشکل از ۴۴کودک ‌و پیر و جوان - پس از عبور از بادیه ها و کویرهای سوزان مکزیک به این منطقه رسیدند ، چادری زدند ، چاهی کندند ، بیل و کلنگی برداشتند ، آستین های شان را بالا زدند ، منتظر امام زمانی نشدند ، به کشت و کار پرداختند ، جان کندند، آلونک‌هایی بنا کردند ، کاشتند و درویدند ، مورد حمله دزدان و راهزنان و کشیشان و خاخام ها قرار گرفتند ، زندگی نوینی را آغاز کردند و شهری بنا شد که امروز دومین شهر بزرگ امریکاست که بر اساس آخرین سرشماری ها مجموعا دوازده میلیون و پانصد و سی و‌چهار هزار نفر در آن زندگی میکنند
September 4, 1781 a group of settlers consisting of 14 families numbering 44 individuals of Native American, African and European heritage journeyed more than one-thousand miles across the desert from present-day northern Mexico and established a farming community in the area naming it "El Pueblo de Nuestra Señora la Reina de los Ángeles de Porciúncula" which in English translated to "The Town of Our Lady the Queen of the Angels of Porciúncula". Over time this community would grow under the flags of Spain, Mexico and eventually the United States to become one of the largest metropolitan cities in the world, the City of Los Angeles.
امشب جای تان خالی باید برویم عروسی . لابد تا صبح باید بنوشیم و برقصیم! رقص که از ما بر نمیآید اما بسلامتی شما می نوشیم و میگوییم : خدایا ! خداوندا ! شر هر چه آخوند و کشیش و اسقف و خاخام و پیشوا و رهبر و امام و صاحب الزمان و روح القدس و سوشیانت را از سر بشریت کم بفرما !
از جمله شر سرداران مداح و مداحان شاعر را
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Siavash Roshandel and 85 others

سفرنامه (۱)

هوا که گرم میشود وسوسه سفر به جان مان می افتد .میگوییم ای آقا! در دنیا که مدام روی یک پاشنه نمی چرخد پس چطور است ما که در این پیرانه سری زنگوله پای تابوت نداریم و توی هفت آسیاب هم یک من آرد نداریم بزنیم به کوه و دشت و صحرا هوایی بخوریم بلکه دل مان کمی باز بشود .
جوان‌تر که بودیم معمولا تابستان‌ها بارو بندیل مان را می بستیم یکی دو هفته ای راهی مکزیکی ، پرتقالی ، کاستاریکایی ، اسپانیایی ، ایتالیایی ، جایی میشدیم اما از روزی که برف پیری به روی ‌و موی مان نشسته دیگر حال و‌حوصله سفرهای دور و‌دراز و نشستن چند ساعته در هواپیما را نداریم و با این پای شکسته و زانوی مافنگی هم دیگر نمی توان سفر خاک‌رفت
پارسال پیرار سال بار سفر بستیم رفتیم یازده ایالت امریکا را زیر پا گذاشتیم . سی ‌ونه تا ایالت دیگر مانده است که اگر زنده ماندیم و حضرت ملک الموت جان مان را نگرفت به دیدارشان خواهیم رفت .
پارسال میخواستیم برویم حوالی تگزاس و آنطرف ها ، اما وقتی دیدیم قیمت بنزین گالنی هفت دلار شده است با سبیل های آویزان از خیر سفر گذشتیم و گفتیم : شبنم در خانه مور توفان است .
امسال گفتیم خدایا خداوندا مگر میشود به سفر نرفت و همینطور توی خانه نشست و سماق مکید و آسمان را تماشاکرد ؟اما همینکه چشم‌مان به قیمت بنزین افتاد کم مانده بود دوباره از خیر سفر بگذریم و بگوییم : بی بی از بی چادری خانه نشین میشود ، اما از آنجا که خداوند ارحم الراحمین است و هوای مومن خدا ترسی چون ما را دارد فکری به خاطرمان رسید و گفتیم چرا بجای این اتومبیل شش سیلندر بنزین خوارشکمو ! یک ماشین کوچولوی هوا خور نخریم و با آن به سیر انفس و آفاق نپردازیم ؟ این بود که آن اژدهای بنزین خوار شکمو را توی گاراژ چپاندیم رفتیم چند هزار دلاری از عبدالله شر خر های ینگه دنیایی قرض گرفتیم یک ابوطیاره ای خریدیم که بجای بنزین هوا می خورد ! یعنی میرود پمپ بنزین آنجا مختصری بوی بنزین استشمام میفرماید آنوقت سیصد مایل میتازد و‌خم‌به ابرو‌نمیآورد و میشود با آن به سفر اقالیم سبعه رفت . اسم این ابوطیاره را هم گذاشته ایم قورباغه !
فلذا !دور اول سفرمان از همین امروزآغاز شد. چهار صد و پنجاه مایل رانندگی کردیم رسیدیم لس آنجلس. اما چه ترافیکی و چه سرمایی ! خدا نصیب گرگ بیابان نکند .
اگر حال و حوصله ای مانده باشد برایتان سفرنامه می نویسیم و شما راهمسفر و‌همراه خودمان خواهیم کرد . مگر ما چه چیزمان از ناصر خسرو قبادیانی کمتر است ؟ گیرم او فیلسوف و شاعر و حجت جزیره خراسان بود ما هم نه شاعریم نه فیلسوفیم نه حجت جزیره کالیفرنیا هستیم اما ناسلامتی کدخدای دهکده ای هستیم در ینگه دنیا که یک عالمه آهو دارد ، بوقلمون دارد، تمشک دارد ، گلابی دارد ، هزار و یک جور گل و مل و ریحان دارد . کبک دارد . بلدرچین دارد . شغال و خرس هم دارد ، ولی عریضه نویس ندارد .
عریضه نویس اش ما هستیم !
شما اعتراضی داری؟
May be an image of ‎car and ‎text that says '‎ي أطافك + California 9MCA815 V le K دن 5‎'‎‎
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Siavash Roshandel and 157 others

جنیفر ها میآیند

آقا ! نمیدانیم چه حکمتی در کار است که شبانه روز از طرف بانکداران و روسای بانک های ترکیه و مالزی و نیجریه و جابلقا و جابلسا برای مان در خواست دوستی میآید . همه شان هم الحمدالله علیا مخدرات بزک دوزک شده ای هستند که آدمیزاد با دیدن بزک دوزک شان زهره اش آب میشود !
بگمانم اینها فهمیده اند ما اوضاع مان قمر در عقرب است و احتیاج به چند میلیون دلار حلال طیب طایر داریم
اصلا آقا ! ما سال‌های سال است چشم براه هستیم ببینیم یک تقاضای دوستی از جنیفر لورنس یا جنیفر آتکینسن یا یک جنیفر دیگر - البته به استثنای جنیفر لوپس - برای مان میآید یا نه اما می بینیم در عوض اش از فیلیپین و استانبول و مالزی و اقالیم سبعه جنیفرهای بزک دوزک شده برای مان تقاضای دوستی میفرستند وبدون آنکه از ما بیع نسیه و بیع سلف و بیع مساقات و عقودشرعی دیگری بخواهند فقط چند هزار دلاری وجه الالتزام طلب میفرمایند تا همان هفتاد هشتاد میلیون دلاری را که از ارث بابای خدا بیامرزمان بما رسیده و در بانک مرکزی کوآلالامپور مانده است جیرینگی به حساب ما واریز بفرمایند
آقا ! نمیدانید ما توی چه انشر و‌منشری گیر افتاده ایم ! از یکطرف گرفتار حجت الاسلام آقای دو سر قاف هستیم از طرف دیگر این جنیفرها دست از سرمان بر نمیدارند . حالا اگر جنیفر لارنس بود یک چیزی ، میگفتیم «فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز » اما این جنیفر های بانکدار با آنکه میخواهند شصت هفتاد میلیون دلار پول بما برسانند آدم با دیدن قیافه شان میگوید : گر تویی طوبی گذشتم از بهشت .
May be art
See insights and ads
All reactions:
Siavash Roshandel, Miche Rezai and 52 others