دنبال کننده ها

۱۸ آبان ۱۴۰۱

دعای داریوش بزرگ

خداوندا! ایران را از دشمن وخشکسالی و دروغ و سلطنت طلبان محفوظ بدار !
May be an image of text

تاریخ نویسی به سبک ملایان


روزی میرزاجواد آقاسبزواری معروف به فخر الذاکرین از شاگردان علامه بحرالعلوم به سفارش حاج شیخ عبدالوهاب مشیر خراسانی به همراه حاج آقا میرزامحمد تقی تربتی فیض آبادی معروف به آخوند خراسانی و حاج سید علینقی نراقی معروف به ملک المتکلمین ، خدمت استاد حاج میرزاآقا ابوالحسن میری معروف به مرشدالمتکلمین شرف حضوریافتند، ایشان تشریف نداشتند، همگی برگشتند !

اعتراف اجباری

سه چهار سالی به انقلاب مانده بود .
گفتند فردا ساعت فلان در استودیوی تلویزیون حاضر باشید . آنجا یک مصاحبه تلویزیونی با چند خرابکار انجام خواهد شد.
فردایش کفش و کلاه کردیم رفتیم تلویزیون. خبرنگاران کیهان و اطلاعات و آیندگان و تلویزیون هم آنجا بودند . من نماینده خبرگزاری پارس بودم .
آنجا ما را بردند توی اتاقی و چهارپنج صفحه کاغذ پلی کپی شده دست مان دادند و گفتند :بخوانید و سعی کنید سئوال‌ها را حفظ کنید
ساواک علیه الرحمه سئوال ها و جواب ها را از پیش آماده کرده بود . هیچ خبرنگاری حق نداشت سئوال دیگری بپرسد.
رفتیم توی استودیو . چهار پنج تا جوان را آورده بودند با سرهای تراشیده و قیافه های درب و داغان .
گفتند : اینها خرابکار بوده و محاکمه شده و اکنون ابراز پشیمانی میکنند .
معلوم بود طفلکی ها مدت ها زیر شکنجه بوده اند .
مصاحبه شروع شد . ما همان سئوالاتی را که برای یکایک مان تعیین کرده بودند مطرح کردیم
آن طفلکی ها هم همان جواب هایی را که از پیش حفظ کرده بودند ارائه دادند و از پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر طلب عفو کردند !
فردایش مصاحبه را پخش کردند . من از اینکه به اجبار در این مصاحبه ساختگی و این اعتراف اجباری حضور داشتم شرمسار بودم و از خودم خجالت میکشیدم.
دو سه روزی گذشت . میخواستم ببینم واکنش جامعه در برابر چنین اعترافات اجباری چیست؟ شاید باور نکنید اما بوضوح میدیدم که واکنش جامعه واکنشی است در همدلی با دستگیر شدگان و با خرابکاران!
بوضوح میدیدم که این مصاحبه به ضد حکومت شاه تبدیل شده و مردم چه علنی و چه در خفا به حکومت شاه دشنام می‌دهند و یک کلام از آن اعترافات اجباری را باور ندارند .
آقای حکومت اسلامی هم سالهاست ابلهانه همان حربه ای رابکار میبرد که حکومت شاه . و نمی بیند یا نمیخواهد ببیند که مردم ما ضمن همدلی و همبستگی با اعتراف کنندگان یک کلام از این اعترافات ساختگی را باور ندارند و به ریش دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی و قداره بندان و شیخ و ملا و امام و امامچه چلاق شان می خندند
اینکه میگویند تاریخ دو بار تکرار میشود همین است
بقول شاعر :
ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد
تو ابلهانه گریزی به آبگینه حصار ؟
طرح از : میترا نهرینی
May be art

منتظرمیمانم تا بمیرم

آقای لکوموتیر خطاب به امریکا گفته است : ما چهل و دو سال پیش آزاد شدیم !
حالا این توییت را از یک خانم ایرانی بخوانید تا بدانید آزادی یعنی چه !
‏«قرص های مادرم هر ۱۵ عددش ۲۲ میلیون تومان است.
‏داشتم فکرمیکردم بدبختی تا کجا؟
‏تا اینکه توی داروخانه یک آقایی آمد گفت :خانوم من ندارم هرماه ۷۵۰هزار تومن پول دارو بدهم .
خانوم داروخانه چی گفت : آقا این دارو ۷۵ «میلیون » تومان هست !
مرد نسخه اش را پاره کرد و گفت : دارو نخواستم! میروم خانه ام منتظر میمانم تا بمیرم .
‏آره جاکش ! ما ۴۲ سال پیش آزاد شدیم!»

۱۶ آبان ۱۴۰۱

بوی تعفن سیاست

اینجا در امریکا فردا روز انتخابات است . باید برویم رای بدهیم .
دموکرات ها و جمهوری خواهان به جان هم افتاده اند . دروغ و یاوه و پتیاره از زمین و آسمان میبارد. سیاست پیشگان مستقیما توی چشمان میلیون ها نفر نگاه میکنند و دروغ میگویند. آنهایی هم که این دروغ ها را باور میکنند هورا میکشند. بوی تعفن سیاست و سیاست پیشگان همه جا پیچیده است . دیگر نمی توان براحتی نفس کشید . گویی این مخلوقات اهریمنی برای تباه کردن همه جلوه های نیک بشری پای بر این جهان نهاده اند .
امروز بیاد آن گفته مارک تواین افتادم. آنجا که میگوید:
" لطفا به مادرم نگویید که من به سیاست اشتغال دارم . او گمان میکند
شغل من پیانو نوازی در یک روسپی خانه است.
May be a cartoon of one or more people and people standing

پاکسازی

رفیقم جایی نوشته بود «باید چرک و تعصب و خرافات » از مغز امت اسلام زدوده بشود . در پاسخش نوشتم :
آقا! یکی برای مان تعریف کرد که دوستی داشته است از سرزمین قزاقستان یا ازبکستان یا قرقیزستان( پیری نمیگذارد یادمان بیاید از کجا بوده است)
این پیر مرد در دوران فرمانروایی آقای برژنف یا جناب خروشچف میخواسته است عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست قزاقستان یا نمیدانم ازبکستان بشود.
گفته بودند باید مانیفست حزب کمونیست را بتمامی خوانده باشی و بروی مسکو امتحان پس بدهی!
روزی را تعیین کردند که آن آقا برود مسکو امتحان بدهد.
تعریف میکرد شب تا صبح نشسته است ‌نماز خوانده است و دست دعا به درگاه حضرت باریتعالی دراز کرده است که : خدایا ! خداوندا ! فردا کمکم کن در امتحان مانیفست حزب کمونیست قبول بشوم !
نمیدانم گوسفندی هم نذر خلیفه مسلمین کرده است یا نه ؟
بنا براین زدودن چرک و تعصب و خرافات از مغز علیل امت اسلام کار حضرت فیل است کاکو !

آقا اجازه ؟

آقا اجازه میدهید با شرمندگی بپرسیم این آقای محمود دولت آبادی کجاست؟
یادمان میآید یکبار گفته بودند هم سردار سلیمانی را میخواهند هم آقای کلفت را - ببخشید آقای ظریف را-
باز یادمان میآید یک بار در دوره آن کلید دار بنفش ٫ بر نطع خون - ببخشید بر سفره افطارش- نشسته بودندو عکس یادگاری گرفته بودند .
باز یادمان میآید ایشان در همه آثارشان ما را دعوت میکردند « آتش به اختیار » بشویم و همه نمادهای شهریگری و مدنیت را بشکنیم و بسوزانیم .
یادمان میآید ما سال‌های سال همپای خان ممد و گل ممد و بیگ ممد و ستار و جهند براهوتی ومارال و زیور و بلقیس ، تفنگ برنوی مان را بر دوش گرفته در کوه و بیابان و اقالیم ربعه و دیار ربیعه با ارباب و خان و امنیه میجنگیده ایم !
حالا چطور است در این هنگامه خون و قداره ، که حتی متوطنان بلاد افرنجیه و امریکیه و اقیانوسیه و ساکنان جزایر قبرس و اسکندریه و جبال کشمیر و بدخشان و بلاد سقلیه و دشت قبچاق به پشتیبانی فرزندان سرزمین مان بر خاسته اند همان فرماندهی که تفنگ برنو دست مان داده بود و ما را به جنگ امنیه و ارباب فرستاده بود خودش در سوراخ موشی پنهان شده و معلوم نیست درجناح کدامین لشکر ایستاده است؟لشکر ظلم؟ یا لشکر جان های شیفته ؟
آخر بنده خدا ! ناله ای ! زوزه ای ! روضه ای ! روزه ای ! کلامی !چیزی بگو . ناسلامتی منتظر النوبل هستی بلا نسبت !

۱۵ آبان ۱۴۰۱

به به ! چه نمایندگانی !

در همه جای دنیا از بورکینافاسو بگیر تا کامبوج و قزاقستان و اقالیم سبعه ، مردم میروند رای می‌دهند نمایندگانی انتخاب میکنند تا از حق و حقوق آنها دفاع کند .
در نظام مقدس اسلامی مردم به کسانی رای می‌دهند که بروند مجلس برای شان تقاضای اعدام کنند !
لابد اینهم یکی از دستاوردهای آن انقلاب پر شکوه است .
پس از اینکه مردم معترض به دفتر یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی حمله کرده و برخی از آنها را نیز گوشمالی داده اند حالا ۲۲۷ نفر از نمایندگان در بیانیه‌ای، با «محارب» خواندن معترضان ، از قوه قضائیه خواستند حکم «قصاص» را در مورد آنان اجرا کند.!
یاد مهندس بازرگان بخیر که در صحن همین مجلس گفته بود :
اونی که بما نریده بود
کلاغ کون دریده بود
May be a black-and-white image

چه آرزویی داری ؟

می پرسد : چه آرزویی داری؟
میگویم : بخوابم . بروم توی اغما. دوماه بعد بیدار بشوم . تلویزیون را روشن کنم .
ببینم میهنم آزاد شده.
ببینم گیسوی دختران سر زمینم در هوا تاب می خورد
ببینم بغض چهل ساله هموطنانم به خنده و شادی بدل شده است
ببینم از آسمان سرزمینم نور و مهر و شعر و شعور میبارد
ببینم « نان به سفره جامه ای بر تن » دیگر آرزوی کسی نباشد
ببینم در خیابان ها و کوچه پسکوچه های سرزمینم « آزادی» قدم میزند و طنازی میکند
آیا این آرزوی محالی است ؟

ناکامی های تاریخی ایرانیان

شاهنامه فردوسی بازتاب‌دهنده چندین دوره ناکامی تاریخی ایرانیان است : هزاره ضحاک و تاخت‌وتاز او بر جان‌ومال مردم، هزاره تاخت‌وتاز افراسیاب تورانی. و بعد از اسکندر، در دوران تاریخی، باز هجوم دایمی تورانیان، سپس از اواسط ساسانیان، هجوم و حمله تازیان و طوایف عرب از جنوب غرب تا تصرف کشور در دوره یزدگرد. خاطره این گذشته بزرگ پرفرازونشیب در دوره فردوسی کاملاً زنده بود.
از سوی دیگر، خود فردوسی نیز در دوره غم‌انگیز و تراژیکی می‌زیست. او هم در گذرگاه نومید کننده‌ای از تاریخ ایران به‌سر می‌برد. در دوره او تاخت‌وتاز بیگانگان از شمال‌شرق (ترک‌ها ) دوباره از سر گرفت و منجر به فروریختن دولت سامانی شد. یعنی سرنوشت یزدگرد نصیب حال سامانیان گشت.
این جهان فردوسی است. گذشته‌ای را که او می‌سرود نه تنها در روح و خاطره جمعی بلکه در تن و جان خود نیز تجربه می‌کرد.
برین گونه گردد همی چرخ پیر
گهی چون کمان است و گاهی چو تیر
"شاهرخ مسکوب "