آقا اجازه میدهید با شرمندگی بپرسیم این آقای محمود دولت آبادی کجاست؟
یادمان میآید یکبار گفته بودند هم سردار سلیمانی را میخواهند هم آقای کلفت را - ببخشید آقای ظریف را-
باز یادمان میآید یک بار در دوره آن کلید دار بنفش ٫ بر نطع خون - ببخشید بر سفره افطارش- نشسته بودندو عکس یادگاری گرفته بودند .
باز یادمان میآید ایشان در همه آثارشان ما را دعوت میکردند « آتش به اختیار » بشویم و همه نمادهای شهریگری و مدنیت را بشکنیم و بسوزانیم .
یادمان میآید ما سالهای سال همپای خان ممد و گل ممد و بیگ ممد و ستار و جهند براهوتی ومارال و زیور و بلقیس ، تفنگ برنوی مان را بر دوش گرفته در کوه و بیابان و اقالیم ربعه و دیار ربیعه با ارباب و خان و امنیه میجنگیده ایم !
حالا چطور است در این هنگامه خون و قداره ، که حتی متوطنان بلاد افرنجیه و امریکیه و اقیانوسیه و ساکنان جزایر قبرس و اسکندریه و جبال کشمیر و بدخشان و بلاد سقلیه و دشت قبچاق به پشتیبانی فرزندان سرزمین مان بر خاسته اند همان فرماندهی که تفنگ برنو دست مان داده بود و ما را به جنگ امنیه و ارباب فرستاده بود خودش در سوراخ موشی پنهان شده و معلوم نیست درجناح کدامین لشکر ایستاده است؟لشکر ظلم؟ یا لشکر جان های شیفته ؟
آخر بنده خدا ! ناله ای ! زوزه ای ! روضه ای ! روزه ای ! کلامی !چیزی بگو . ناسلامتی منتظر النوبل هستی بلا نسبت !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر