سه چهار سالی به انقلاب مانده بود .
گفتند فردا ساعت فلان در استودیوی تلویزیون حاضر باشید . آنجا یک مصاحبه تلویزیونی با چند خرابکار انجام خواهد شد.
فردایش کفش و کلاه کردیم رفتیم تلویزیون. خبرنگاران کیهان و اطلاعات و آیندگان و تلویزیون هم آنجا بودند . من نماینده خبرگزاری پارس بودم .
آنجا ما را بردند توی اتاقی و چهارپنج صفحه کاغذ پلی کپی شده دست مان دادند و گفتند :بخوانید و سعی کنید سئوالها را حفظ کنید
ساواک علیه الرحمه سئوال ها و جواب ها را از پیش آماده کرده بود . هیچ خبرنگاری حق نداشت سئوال دیگری بپرسد.
رفتیم توی استودیو . چهار پنج تا جوان را آورده بودند با سرهای تراشیده و قیافه های درب و داغان .
گفتند : اینها خرابکار بوده و محاکمه شده و اکنون ابراز پشیمانی میکنند .
معلوم بود طفلکی ها مدت ها زیر شکنجه بوده اند .
مصاحبه شروع شد . ما همان سئوالاتی را که برای یکایک مان تعیین کرده بودند مطرح کردیم
آن طفلکی ها هم همان جواب هایی را که از پیش حفظ کرده بودند ارائه دادند و از پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر طلب عفو کردند !
فردایش مصاحبه را پخش کردند . من از اینکه به اجبار در این مصاحبه ساختگی و این اعتراف اجباری حضور داشتم شرمسار بودم و از خودم خجالت میکشیدم.
دو سه روزی گذشت . میخواستم ببینم واکنش جامعه در برابر چنین اعترافات اجباری چیست؟ شاید باور نکنید اما بوضوح میدیدم که واکنش جامعه واکنشی است در همدلی با دستگیر شدگان و با خرابکاران!
بوضوح میدیدم که این مصاحبه به ضد حکومت شاه تبدیل شده و مردم چه علنی و چه در خفا به حکومت شاه دشنام میدهند و یک کلام از آن اعترافات اجباری را باور ندارند .
آقای حکومت اسلامی هم سالهاست ابلهانه همان حربه ای رابکار میبرد که حکومت شاه . و نمی بیند یا نمیخواهد ببیند که مردم ما ضمن همدلی و همبستگی با اعتراف کنندگان یک کلام از این اعترافات ساختگی را باور ندارند و به ریش دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی و قداره بندان و شیخ و ملا و امام و امامچه چلاق شان می خندند
اینکه میگویند تاریخ دو بار تکرار میشود همین است
بقول شاعر :
ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد
تو ابلهانه گریزی به آبگینه حصار ؟
طرح از : میترا نهرینی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر