دنبال کننده ها

۶ مهر ۱۳۹۹

مسافرنامه (۲)

مسافرنامه«2»
سفر به آیداهو
فاصله بین سانفرانسیسکو تا شهر twin Falls در ایالت آیداهو 534 مایل است.
از مرزهای کالیفرنیا که میگذری و وارد ایالت نوادا میشوی دیگر از جنگل های کاج و سرسبزی و زیبایی طبیعت نشانه ای نیست . صحرای نوادا در برابر توست . بی هیچ درختی . بی هیچ رود و جویباری . چشم اندازت کویر است و بیابان . در کویر می رانی . در نمکزار . اینجا و آنجا واحه ای و تک درختی و کارگاهی و کارخانه ای . جاده هم بی هیچ چم و خم و گردنه و پیچا پیچی . راست . سرعت مجاز هشتاد مایل در ساعت . جاده اما تمیز و بسامان . بی هیچ چاله ای و دست اندازی .
با سرعت می رانیم . جاده خلوت است . گهگاه به شهرکی میرسیم که پمپ بنزینی دارد و فروشگاهی و چند ساختمان تو سری خورده غبار آلود . شهر Reno که روزگاری چندین قمارخانه و کازینو و صد ها هتل و مهمانسرا داشت دیگر آن رونق پیشین را ندارد . چند سالی است در اینجا وآنجای کالیفرنیا قمار خانه ها و کازینوهای تازه ای سر بر آورده اند و کازینوهای شهر رنو از رونق افتاده است .
از مرز نوادا که میگذری و وارد آیداهو میشوی یکباره انگار وارد جهان دیگری شده ای . همه جا سبزه و سبزی و سبزینه . چشم اندازت مزارع ذرت و سیب زمینی . کران تا کران .
به شهر twin Falls میرسیم . شهری بسیار تمیز . با ساختمان های نوساز . با دیوارها ی سپید و بام ها ی خاکستری تیره . هماهنگی شگفت انگیزی بین خانه ها و طبیعت. شهری که در سال 1904 بنا شده و هفتمین شهر بزرگ ایالت آیداهو ست . با جمعیتی بیش از چهل و چهار هزار نفر . و آب و هوایی خنک . وزمستان هایی سرد .و شهردارش خانمی است بنام Suzanne Hawkins .
.به تماشای آبشار دو قلو میرویم . با نام سرخپوستیShoshone.
این هم یکی از شگفتی های طبیعت است . با گدازه ها و سنگ ها و سنگواره های عظیم . یادگار میلیارد ها سال و میلیون ها سال . یادگار آتشفشان های هزاران ساله . و ارتفاع سنگ ها بیش از چهارصد متر . و از درون این سنگ ها آبشارانی می جوشند . و تو حیرانی که عمر جهان بر آنها گذشته است . و تو ذره ای هستی در برابر اقیانوسی . با همه نادانی ها و ادعاهایت. با همه دانایی ها و شگفتی هایت .با همه حیرانی ها و نا توانایی هایت.
امروز قرار است به تماشای آبشار دیگری برویم . نامش Idaho Falls
آنگاه بسوی ایالت وایومینگ Wyoming میرانیم. به تماشای یکی از شگفت انگیز ترین پدیده های طبیعت میرویم. Yellowstone
جای شما خالی است البته. همسفر ما باشید
Ali Radboy, Alma Herout and 57 others
3 Comments
1 Share
Like
Comment
Share

مسافرنامه

مسافرنامه
« سفر به آیداهو »
امروز سه ایالت را پشت سر گذاشتیم : کالیفرنیا. نوادا. و آیداهو .
ساعت هفت و نیم صبح راه افتادیم . بزرگراه شماره هشتاد شرقی را گرفتیم و پیش راندیم .
بین راه در شهرکی توقف کوتاهی داشتیم و ناهاری خوردیم و یکسره راندیم تا شهر زیبای twin Falls
شهری با آبشاری تماشایی و دیدنی . رفتیم به تماشای آبشار . یا بهتر است بگویم آبشار دو قلو. بیش از پانصد مایل رانندگی کرده ایم . حرارت هوا هفتاد درجه فارنهایت. آسمان صاف و آبی . و همه جا سبزه و سبزی و سبزینه.
فردا در این باره به تمامی خواهم نوشت :

تولدت مبارک پسرم

تولدت مبارک پسرم
بیستم سپتامبر سالروز تولد پسرم - دکتر الوین شیخانی - است . پسرم بیستم سپتامبر1988 در بیمارستان Highland Hospital واقع در تپه های شهر اکلند در شمال کالیفرنیا بدنیا آمده است . بسیار باهوش و شیطان بود . روزی ده دوازده ساعت دو چرخه سواری میکرد . گاهی روی دوچرخه اش خوابش میبرد .
وقتی شیطانی میکرد میگفتم : ببین الوین! من میخواهم بروم سوپر مارکت یک الوین دیگری بخرم بیاورم خانه اسمش را هم بگذارم ملوین !
عصبانی میشد و میآمد دو سه تا مشت بمن میزد و میگفت : موکوشمش !یعنی میکشمش !
این آقای دکتر الوین شیخانی چند سالی است که از ما دور افتاده است . البته آنزمان هم که دانشجو بود یک پایش امریکا و پای دیگرش در رواندا و مکزیک بود . حالا اگرچه پس از یکی دوسالی زیستن در فیلادلفیا و نیویورک به سر زمین آبا اجدادی اش !! کالیفرنیا بر گشته و مشغول درمان درد بیماران است اما کم سراغ ما میآید .
این آقای دکتر زبان فارسی را شکسته بسته حرف میزند و چون مادرش شیرازی است لاجرم لهجه غلیظ شیرازی دارد . آنهم چه لهجه ای ! انگار همین حالا از ناف دروازه کازرون شیراز به سانفرانسیسکو پرتاب شده است . به پختن هم میگوید پزیدن !
از روز های کودکی اش خاطرات بسیاری دارم . مادر بزرگش از ایران آمده بود دیدن ما . الوین یکی دو سالی بیشتر نداشت . مادر بزرگ بزبان فارسی قربان صدقه اش میرفت و الوین از اینکه نمیفهمید مادر بزرگ چه میگوید عصبانی میشد .
مادر بزرگ چند ماهی پیش ما ماند و به شیراز بر گشت اما توی همین چند ماه به الوین فارسی یاد داد و رفت
آنوقت ها که ده دوازده سالش بود یک روز بمن میگفت : بابا ! خیال میکنی من فارسی نمیدانم ؟
گفتم : چطور مگر ؟
گفت : شما هر چی بزبان فارسی بگویید من میفهمم .
گفتم : هر چی ؟
گفت : آره !
من هم شوخی ام گرفت و بیتی از حافظ را خواندم که : " ما سر خوشان مست دل از دست داده ایم " و از الوین پرسیدم : این یعنی چه ؟
پسرم چند لحظه ای فکر کرد و گفت : بابا ! یعنی اینکه شما چیزی را گم کرده اید !!
امروز سالروز تولد پسرم - دکتر الوین شیخانی - است
Happy Birthday Elvin Joon Joony