آقا ! آدم که بد شانس باشد ؛ یک نقطه یا یک ویرگول کار دستش میدهد . اصلا ممکن است زندگی اش را این رو آن رو بکند .
قدیم ها که ما مدرسه میرفتیم یکی از سرگرمی هایمان این بود که با همین نقطه سازی ها و ویرگول بازی ها ؛ روزهای کشدار و ملالت بار و بارانی را توی کلاس بگذرانیم .
لابد شما هم آن جمله معروف یادتان میآید که : بخشش لازم نیست ؛ اعدامش کنید !
و ما می توانستیم با حرکت یک ویرگول ناقابل ؛ آدم بیچاره محکوم به مرگی را نجات بدهیم و بنویسیم : بخشش ؛ لازم نیست اعدامش کنید !
آقا ! از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان سی و چند سال پیش که ما توی بوئنوس آیرس ماست میخوردیم و سرنا میزدیم کم مانده بود یک " وای " نا قابل ما را به جنون بکشاند و زندگی مان را درب و داغان کند .
ما اسم مبارک مان یک دنباله بی مسمای " شیخانی " دارد که نشان میدهد ما از قبیله آدمخواران بازمانده عصر صفویان هستیم . گویا پدر جد پدر جد مان در دوران آدمخواران صفوی برای خودش کیا بیایی داشته و در رکاب نمیدانم کدامیک از این حرامزدگان شمشیر میزده است .ما از نوادگان همان چیگین ها و آدمخوارانیم و هر چند خودمان عرضه کشتن یک مورچه را نداریم اما اسم و بد نامی اش روی ما مانده است .
توی پاسپورت مان این نام بی مسمای " شیخانی " را با یکدانه " وای " نوشته بودند : Sheykhani اما توی دیگر مدارک مان آن وای لامصب حرامزاده جایش را به یک " آی " بی پدر مادر داده بود و شده بود Sheikhani
وقتی رفتیم اداره مهاجرت تا اجازه اقامت مان را بگیریم همین " وای " و " آی " دست بدست هم دادند و چنان پدری از ما سوزاندند که هفت هشت ماهی خون خون مان را میخورد و راه هم به جایی نداشتیم . هر چه هم برای میرزا قشم شم های اداره مهاجرت قسم و آیه میخوردیم که به پیر به پیغمبر این شیخانی بدون " وای " همان شیخانی با " آی " است به گوش شان نمیرفت که نمیرفت . ما هم که نه پای گریز داشتیم و نه دست ستیز مجبور شدیم تمامی مدارک مان را دوباره به ایران بفرستیم . دو باره ترجمه اش کنیم . دو باره بین وای و آی آشتی بر قرار کنیم . دو باره یکی از قوم و خویش ها را مجبور کنیم از شیراز به تهران برود و ساعتها جلوی وزارت امور خارجه توی صف بماند و آنها را به تایید یقنعلی بقال و مقامات معظم برساند و دوباره آنها را برایمان بفرستد بوئنوس آیرس .
بگمانم نمرود بود یا یک " انسان خدا " ی دیگری که گویا لولهنگش خیلی آب بر میداشت و ادعای ملک الملوکی که سهل است بلکه ادعای خدایی میکرد . ناگهان پشه ای آمد ویکراست رفت توی دماغ حضرت آقا و دیگر هم بیرون نیامد و تا جناب آقای نمرود را به دوزخ نفرستاد دست از سرش بر نداشت .
خدا بسر شاهد است یک ویرگول یا یک نقطه بی قابلیت هم ممکن است آدمیزاد را به مرز جنون بکشاند و همین بلایی را که سر جناب آقای نمرود آمده است سر آدم بیاورد .
بیخود نیست که شاعر میفرماید :
بخت گر خندان بود ؛ سندان به دندان بشکند .
بخت نا فرجام را پالوده دندان بشکند .....!!
خلاصه اینکه : شما هم مواظب این ویرگول ها و نقطه های لعنتی باشید نکند یکوقت کار دست تان بدهند .